rechnen
schwaches Verb۱. حساب/ محاسبه کردن
[hat]; Aufgabe usw.
ذهنی (بدون کمک ماشین حساب یا وسایل دیگر) حساب کردن
im Kopf rechnen
۲. در نظر گرفتن، حساب کردن، منظور کردن
[hat]; berücksichtigen, veranschlagen
برای هر نفر دو فنجان قهوه در نظر گرفته ام/ منظور کرده ام
ich habe zwei Tassen Kaffee für jeden gerechnet
برای راه چهار ساعت در نظر می گیریم
wir rechnen für die Fahrt vier Stunden
بدون احتساب/ منظور کردن/ در نظر گرفتن بچه ها
die Kinder nicht gerechnet
از دوشنبه به بعد که حساب کنیم
von Montag an gerechnet
روی هم رفته که حساب کنیم/ (در نظر) بگیریم
alles in allem gerechnet
تقریبی / سرانگشتی که حساب کنیم
grob gerechnet
دست کم که حساب کنیم
knapp gerechnet
حداکثر که بگیریم، شیرین که حساب کنیم
reichlich/ gut gerechnet
ما برای هر نفر یک شیشه شراب در نظر گرفته ایم
wir haben pro Person eine Flasche Wein gerechnet
۳. جزو چیزی به حساب آوردن/ به شمار آوردن/ محسوب کردن، یکی از ... دانستن / شمردن
[hat]; tr.; rechnen zu (zählen zu, halten für)
کسی یا چیزی را جزو چیزی به حساب آوردن
jdn. oder etwas zu etwas rechnen
ما او را یکی از بهترین همکاران خود می دانیم
wir rechnen ihn zu unseren besten Mitarbeitern
این مبلغ را باید جزو هزینه های ثابت به حساب بیاوریم
das müssen wir zu den festen Kosten rechnen
نهنگ ها جزو پستانداران محسوب می شوند
Wale rechnen zu Säugetieren
من او را دوست خودم می دانستم
ich rechnete ihn zu meinen Freunden
۴. احتمال چیزی را دادن، حساب چیزی را کردن، انتظار چیزی را داشتن
[hat]; itr.; rechnen auf Akk., rechnen mit (erwarten)
ما احتمال این نتیجه را نمی دادیم
mit diesem Ergebnis hatten wir nicht gerechnet
انتظار (آمدن) او را دیگر نداشتم
mit ihm habe ich schon gar nicht mehr gerechnet
احتمال می دهید تا کی برگردد؟
bis wann rechnen Sie, dass er zurück sein wird?
باید این احتمال را هم بدهی/ حساب این را هم بکنی که نیاید
du musst auch damit rechnen, dass er nicht kommt
احتمال این کار را نداده بودم، منتظر این امر نبودم
damit habe ich nicht gerechnet
باید این احتمال را بدهیم که باران بیاید
wir müssen damit rechnen, dass es regnet
۵. امیدوار بودن به، امید بستن به، مطمئن بودن از، اعتماد کردن به؛ حساب کردن روی (کسی یا چیزی) [عا]
[hat]; itr.; rechnen auf Akk.; rechnen mit (sich verlassen auf)
روی کسی یا چیزی حساب کردن
auf jdn. oder etwas rechnen; mit jdm. oder etwas rechnen
امیدت به من نباشد، مرا ندیده بگیر، روی من حساب نکن
mit mir brauchst du nicht zu rechnen!
می توانم به کمک تو امیدوار باشم/ روی کمک تو حساب کنم؟
kann ich mit deiner Hilfe rechnen?
روی کمک تو حساب می کنیم
wir rechnen auf deine/ mit deiner Hilfe
۶. حساب نگهداشتن، صرفه جویی کردن
[hat]; itr. (sparsam sein)
حساب هر سنت را نگه می داری
sie rechnet mit jedem Cent
امسال باید خیلی صرفه جویی کنیم/ خوب حساب نگهداریم
dieses Jahr müssen wir sehr rechnen
حساب سرش نمی شود، نمی تواند حساب نگهدارد/ صرفه جویی کند
er kann nicht rechnen