pfeifen
starkes Verb۱. سوت زدن
۲. سوت زدن، با سوت زدن
tr. (Melodie usw.)
آهنگی را با سوت زدن
eine Melodie pfeifen
۳. سوت کشیدن، سوت زدن
itr. (Polizist, Schiedsrichter, im Theater usw.)
با دو انگشت/ با دهان سوت کشیدن/ سوت زدن
auf zwei Fingern/ durch die Zähne pfeifen
لوکوموتیو سوت می کشد
die Lokomotive pfeift
سوت زد/ سوت کشید و سگش را صدا زد
er pfiff seinem Hund
صدای سوت
ein pfeifendes Geräusch
۴. داور مسابقه بودن
itr., tr. (Fußballspiel usw.)
۵. جیغ کشیدن، جیغ زدن
itr. (Mäuse usw.)
۶. (آواز) خواندن
itr. (Vögel)
۷. صفیر کشیدن
itr. (Wind,Geschoss usw.)
۸.
به پیسی افتادن، کار کسی زار بودن، حال کسی خیلی بد بودن
auf/ aus dem letzten Loch pfeifen
هیچ غلطی نمی تواند بکند!
ich pfeife auf seine Drohungen!
آره جان خودت!، خیال کرده ای!، ارواح ننه ات / بابایت! [رکیک]
ich werd' dir was pfeifen! (ugs.)
اصلاً برایم مهم نیست، من (به این جور چیزها) اصلاً اهمیت نمی دهم، بگذار در کوزه و آبش را بخور
ich pfeife darauf (ugs.)