nichts
Indefinitpronomen۱. چیزی، هیچ چیز، هیچ، هیچی [عا]
(دیگر) چیزی نمی خواهم
ich möchte nichts (mehr)
(هنوز) چیزی نخورده بود
er hatte (noch) nichts gegessen
چیزی نداشتند که بنوشند، چیزی برای نوشیدن نداشتند
sie hatten nichts zu trinken
هیچ چیز نیست/ کاری نیست که فروگذار کرده باشد
es gibt nichts, was er nicht versucht hätte
هیچ چیز، هیچی [عا]
überhaupt nichts
داری چه کار می کنی؟ ــ هیچ چیز، هیچی [عا]
was tust du denn da? - (gar) nichts
هیچ چیز راضیش نمی کند، از هیچ چیز راضی نیست
er ist mit nichts zufrieden
(هیچ) مزه ای نداشتن
nach nichts schmecken
ضرری ندارد
das kann nichts schaden
همین؟
sonst nichts?
سر هیچ بازی کردن
um nichts spielen
هیچ وقت چیز غیر لازمی نمی خرد
er kauft nichts Unnötiges
چیز خاصی/ فوق العاده ای
nichts Besonderes
من هم بیش از این چیزی/ چیز بیشتری نمی دانم
ich weiß auch nichts Näheres
ما انتظار دیگری نداشتیم، جز این انتظاری نداشتیم
wir haben nichts anderes erwartet
او هیچ کاری نکرده است!
er hat nichts gemacht!
اگر مخالفتی نداشته باشید
wenn Sie nichts dagegen haben
اگر برایتان امکان دارد، اگر زحمتی برایتان نیست
wenn es Ihnen nichts ausmacht
چیزی به جز چرت و پرت نمی گوید
er redet nichts als dummes Zeug
اهمیتی ندارد
das ist nichts von Bedeutung
بچه تقصیری ندارد!
das Kind kann nichts dafür!
همین! (چیز دیگری نبود)
nichts weiter!
تو هم که به درد هیچ کاری نمی خوری!
du bist auch zu nichts zu gebrauchen!
بی اطلاع، بی خبر از همه جا
nichts ahnend
بی اهمیت
nichts bedeutend
بی محتوی، توخالی، بی مایه
nichts sagend
همین طوری، یک دفعه ای، بی مقدمه، ابتدا به ساکن
mir nichts, dir nichts
برای هیچ و پوچ، به خاطر هیچ و پوچ
für nichts und wieder nichts
(در این مورد) کاری نمی شود کرد!، چاره ای نیست!
(da ist) nichts zu machen!
مهم نیست!، عیبی/ ایرادی/ اشکالی/ مانعی ندارد!
(das) macht nichts!
از هیچی بهتر است، کاچی به از هیچی است
das ist besser als nichts
خواهش می کنم!، قابلی ندارد!
nichts zu danken!
غصه نخور!، ناراحت نباش!، بی خیال!
mach dir nichts daraus!
(اصلاً) حرفشو نزن! (امکان ندارد)
nichts da!