merken
schwaches Verb۱. متوجه شدن، فهمیدن [عا]، ملتفت شدن، پی بردن، احساس کردن
[hat]
مثال ها:
آدم اصلاً متوجه نمی شود که
man merkt gar nicht, dass
از صدایش پیدا بود/ معلوم می شود که
an seiner Stimme merkte man/ konnte man merken, dass
معلوم می شود؟
merkt man es?
نگذار کسی متوجه شود
lass es keinen merken
هیچ چیز از آن نفهمیده ام/ متوجه نشده ام/ احساس نکرده ام
ich habe (davon) nichts gemerkt
هیچ چیز از چشمش دور نمی ماند، چشمش دنبال همه چیز هست
er merkt aber auch alles
حتماً متوجه چیزی شده بود، حتماً بو برده است
er hat sicher etwas gemerkt
۲. به یاد/ به خاطر/ به ذهن سپردن
sich etwas merken
مثال ها:
من عدد به یادم نمی ماند، نمی توانم اعداد را به یاد بسپرم
ich kann mir keine Zahlen merken
یادتان نرود
merken SIe sich das!
یادم نمی رود
das werde ich mir merken!