wort dictionary
FADE

machen

schwaches Verb

۱. درست کردن، ساختن

[hat]; tr. (herstellen, zubereiten, in Ordnung bringen

مثال‌ ها:

یک قفسه درست کردن/ ساختن

ein Regal machen

یک کت و شلوار داده ام برایم بدوزند/ درست کننده [عا]

ich habe mir einen Anzug machen lassen

آتش درست/ روشن کردن

Feuer machen

برایت چیزی درست کنم بخوری؟

soll ich die etwas zu essen machen?

قهوه/ چای درست/ دم کردن

Kaffee /Tee machen

کیک درست کردن/ پختن

Kuchen machen

رختخواب ها را درست/ مرتب/ جمع کردن

die Betten machen

باید سقف را بدهیم درست/ تعمیر کنند

wir müssen das Dach machen lassen

غذا درست کردن

das Essen machen

۲. کردن؛ انجام دادن؛ ترتیب کاری را دادن؛ از عهده ی کاری برآمدن

[hat]; tr. (ausführen; erledigen)

مثال‌ ها:

راهش این است، این طور می کنند

so macht man das

تکلیف های مدرسه خود را انجام دادن/ نوشتن

seine Hausaufgaben machen

آزمایشی کردن/ انجام دادن/ به عمل آوردن

ein Experiment machen

گردش کردن، گشت/ قدم زدن

einen Spaziergang machen

چراغ را روشن کردن

Lich machen

امتحان دادن

eine prüfung machen

عبارات کاربردی:

آدم نمی داند به کدام سازش برقصد

wie man's macht, macht man's falsch

۳. شدنی بودن، انجام پذیر/ امکان پذیر/ میسر/ مقدور بودن، شدن [عا]

sich machen lassen (möglich sein)

۴. کردن؛ کاری کردن

[hat]; tr. (tun, unternehmen)

مثال‌ ها:

چه می کند؟ چه کار می کند؟ [از نظر شغلی نیز:] چه کاره است؟ [عموماً] چه کارها می کند؟ کار و بارش/ حال و احوالش چطور است؟

was macht er?

امشب چه کار می کنی؟ (چه برنامه ای داری؟)

was machst du heute Abedn?

بچه ها می توانستند هر چه دلشان خواست بکنند/ هر کاری بکنند

die Kinder durften alles machen

هر کاری دلت می خواهد بکن، هر چه می خواهی بکن

mach, was du willst!

این کار درست نیست، این کار را نمی کنند

so etwas macht mach nicht

نمی دانم چه کنم/ چه کار کنم، تکلیفم را نمی دانم

ich weiß nicht, was ich machen soll

چه کارش کنم؟ این را چه کار کنم؟ با این چه (کار)‌کنم؟

was soll ich damit machen?

(در این مورد) کاری نمی توان کرد/ نمی شود کرد [عا]

(das ist) nicht zu machen

در این مورد از دست من کاری ساخته نیست/ کاری بر نمی آید

da kann ich nichts machen

برادرت چکاره است؟ (شغلش چیست؟)

was macht dein Bruder beruflich?

۵. کردن

[hat]; tr. (sauber, glücklich usw. machen)

مثال‌ ها:

دامن را بلندتر کردن

den Rock länger machen

تشنگی آوردن، آدم را تشنه کردن

durstig machen; Durst machen

کسی را سرزنش کردن

jdm. Vorwürfe machen

برای کسی جا باز کردن

jdm. Platz machen

۶. باعث چیزی شدن؛ مایع چیزی شدن؛ درست/ ایجاد کردن؛ [نیز:] از/ مال چیزی بودن، علت چیزی بودن

[hat]; verursachen

مثال‌ ها:

باعث نگرانی کسی شدن/ بودن، کسی را نگران کردن

jdm. Sorgen machen

مایه دردسر کسی شدن، برای کسی دردسر درست کردن

jdm. Schwierigkeiten machen

کسی را خوشحال کردن، باعث خوشحالی/ مایه مسرت کسی شدن

jdm. eine Freude machen

این از هواست!، تقصیر هواست!

das macht das Wetter

کسی را ترساندن

jdm. Angst machen

به کسی جرأت دادن، به کسی قوت قلب دادن

jdm. Mut machen

کسی را (از چیزی) آگاه کردن، کسی را متوجه (چیزی) کردن

jdn. aufmerksam machen

۷. شدن، کردن [عا]

[hat]; tr. (kosten; auch beim Rechnen)

مثال‌ ها:

(قیمتش) چند/ چقدر می شود؟

wie vile macht das? was macht das/ es?

روی هم بیست مارک/ پانزده یورو می شود

es macht zusammen 20 Mark/ 15 Euro

چهار ضرب در پنج می شود بیست/ مساوی است با بیست

vier mal fünf macht zwanzig

سه ضرب در سه مساوی است با نه

drei mal drei macht neun

۸. [به سمتی] تعیین/ منصوب کردن؛ [به چیزی] تبدیل کردن؛ چیزی ساختن از؛ کردن

[hat]; tr.; machen zu

مثال‌ ها:

کسی را به سمت قائم مقام خود تعیین کردن

jdn. zu seinem Stellvertretenden machen

این شهر را به مرکز موسیقی تبدیل کرد

er machte die Stadt zur Metropole der Musik

از کسی آدم درستی ساختن

jdn. zu einem anständigen Menschen machen

چیزی را (تبدیل به) پول کردن

etwas zu Geld machen

۹. (خوب) شدن؛ (خوب) آمدن [به چیزی]، برازنده بودن، هماهنگی داشتن؛ (خوب) خوردن [به چیزی]؛ [شخص:] پیشرفت کردن، پیشرفت داشتن، بهتر شدن

sich (gut) machen

مثال‌ ها:

این تابلو در اینجا خوشگل می شود/ به اینجا خوب می خورد

das Bild macht sich hübsch an dieser Stelle

وضعش در مدرسه چطور است؟ در مدرسه خوب پیشرفت می کند؟

wie macht er sich in der Schule?

این کلاه به این پیراهن نمی آید

dieser Hut macht sich schlecht zu dem Kleid

۱۰. شروع به کاری کردن؛ دست به کار چیزی شدن

[hat]; sich an etwas Akk. machen

مثال‌ ها:

شروع به کار کردن، دست به کار شدن

sich an die Arbeit machen

۱۱. اهمیتی ندادن به، ارزشی قائل نشدن برای؛ [نیز:] (چندان) خوشش نیامدن از

[hat]; sich nichts/ nicht viel machen aus

مثال‌ ها:

به پول اهمیتی نمی دهد

sie macht sich nichts aus Geld

اهمیت نده، بی خیالش [عا]، غصه نخور، ناراحت نباش

mach die/dir nichts daraus!

از مارچوبه/ از او آنقدرها خوشش نمی آید

er macht sich nicht viel aus Spargel/ aus ihr

۱۲. جنبیدن، تکان خوردن، زود بودن

[hat]; itr.; (sich beeilen)

مثال‌ ها:

بجنب/ زود باش دیگر!، عجله کن!

(nun) mach schon!

(کاری کنید که) زود برگردید

macht, dass ihr bald zurück seid!

برو گم شو!

mach, dass du wegkommst/ fortkommst!

۱۳. [رختخواب خود را] خراب کردن

[hat]; itr.; (ins Bett usw.)

مثال‌ ها:

توی شلوار شاشیدن

in die Hose machen

۱۴. چیزی خرید و فروش کردن؛ در کار چیزی بودن؛ سر و کار داشتن با؛ [نیز:] ادای چیزی را در آوردن

[hat]; machen in Dat.

مثال‌ ها:

پوست خرید و فروش کردن

in Pelzen machen

توی کار سیاست بودن، با سیاست و این چیزها سر و کار داشتن

in Politik machen

نویسندگی و از این کارها می کند

er macht in Schriftstellerei

۱۵.

عبارات کاربردی:

از کاهی کوهی ساختن

aus einer Mücke einen Elefanten machen

حیرت کردن

große Augen machen

برای کسی یا خود سفارش دوختن پیراهنی را دادن

jdm. oder sich ein Kleid machen lassen

ورشکست شدن

Pleite machen

تمرین وسیله ی پیشرفت است؛ کار نیکو کردن از پر کردن است

Übung macht den Meister

استثنا قائل شدن

eine Ausnahme machen

دلواپس (نگران) بودن

sich Sorgen machen

پولدار شدن

ein Vermögen machen

دیپلم گرفتن

sein Abitur machen

فرق قائل شدن

einen Unterschied machen

راه افتادن، رفتن

sich auf den Weg machen

راحت باشید!

machen Sie es sich bequem!

معده ات چطور است؟ (هنوز درد می کند؟)

was macht dein Magen?

کی شروع می کند؟

wer macht den Anfang?

دیگر رفتنی است، دیگر پایش لب گور است

er wird es nicht mehr lange machen ugs.

قربانت، خداحافظ،‌عزت زیاد

machts gut! ugs.

عیبی ندارد، چیزی نیست، مانعی/ اشکالی/ اهمیتی ندارد، مهم نیست!

das macht nichts!