lieben
schwaches Verb۱. دوست داشتن، دلبستگی داشتن به
[hat]; tr. (Eltern, Heimat usw.)
۲. دوست داشتن، عاشق/ خاطرخواه کسی بودن، دلباخته ی کسی بودن
[hat]; tr. (verliebt sein in)
دوستت دارم
ich liebe dich
۳. (واقعا) دوست داشتن، (خیلی) علاقه داشتن به، بسیار علاقه مند بودن به، عشق ورزیدن به، دلبستگی داشتن به
[hat]; tr. (seinen Beruf, die Natur usw.)
آدم گل دوستی است، خیلی گل دوست دارد، به گل عشق می ورزد
er liebt die Blumen
به تجملات/ به حیوانات/ به شغلش عشق ورزیدن
den Luxus/ Tiere/ seinen Beruf lieben
(رفته رفته) علاقه مند شدن، محبت پیدا کردن
lieben lernen
به تدریج به یک کشور بیگانه و فرهنگ آن علاقه مند شدن
ein fremdes Land und seine Kultur lieben lernen
۴. دوست ندارد که، خوشش نمی آید از اینکه، خوش ندارد که [عا]
[hat]; itr.; er liebt es nicht, zu/ wenn ...
دوست ندارد جلب نظر کند/ کسی داد بزند
er liebt es nicht aufzufallen/ wenn man schreit
دوست ندارم کسی صحبت مرا قطع کند
ich liebe es nicht, wenn man mich unterbricht
۵. همخوابگی/ مقاربت داشتن با، جماع کردن
[hat]; tr. (koitieren)