wort dictionary
FADE

lesen

starkes Verb

۱. خواندن؛ [نیز:] مطالعه کردن

[hat]; tr., itr.

مثال‌ ها:

در روزنامه خوانده ام که

ich habe in der Zeitung gelesen, dass

(نامه ای را) بلند خواندن

(einen Brief) laut lesen

خطش خوانا نیست، خطش را به زحمت می توان خواند

seine Schrift ist schwer zu lesen

مقاله ی مشکلی است، این مقاله خواندنش آسان نیست

der Artikel ist schwer zu lesen

خواندن بلدی/ یاد گرفته ای؟ می توانی بخوانی؟

kannst du schon lesen?

هیچ وقت نمی کنم مطالعه کنم/ کتاب بخوانم/ چیز بخوانم

ich habe kaum noch Zeit zum Lesen

امروز تکه هایی از آثارش را (برای شنوندگان) می خواند

er liest heute aus eigenen Werken

بچه ی من هنوز خواندن بلد نیست

mein Kind kann noch nicht lesen

۲. [تاریخ] تدریس کردن [در دانشگاه]

[hat]; tr., itr.; (über) Geschichte lesen u.Ä.

۳. قابل خواندن بودن؛ [خط:] خوانا بودن

sich gut lesen

مثال‌ ها:

خواندنش آسان است، روان نوشته شده است

es liest sich leicht

مثل یک رمان جنایی (نوشته شده) است

es liest sich wie ein Krimi

این نور برای مطالعه مناسب نیست

in diesem Licht liest es sich schlecht

این کتاب به آسانی قابل خواندن است

das Buch liest sich leicht

۴. در چهره ی/ در چشم های کسی خواندن، از صورت/ نگاه کسی فهمیدن

[hat]; in jds. Gesicht, Augen lesen

مثال‌ ها:

این را می شود از چهره اش خواند

es ist in ihrem Gesicht zu lesen

۵. چیدن (انگور)، خوشه چینی کردن، جمع کردن، برداشت کردن؛ دست چین کردن

[hat]; (Ähren, Beeren, Wein usw.)

مثال‌ ها:

خوشه چیدن

Ähren lesen