wort dictionary
FADE

lassen

starkes Verb

۱. گذاشتن؛ اجازه دادن

[hat]; tr.

مثال‌ ها:

بگذار برود/ بخوابد

lass ihn gehen/ schlafen

بگذارید حرفش را بزند

lassen Sie ihn doch ausreden!

این کار را بگذارید بر عهده ی من!، خودم انجام می دهم!، این کار با من! [عا]

lassen Sie mich nur machen!/ lass mich nur machen!

بگذار بیاید (تا نشانش بدهم/ حقش را کف دستش بگذارم)

lass ihn nur kommen!

کسی را به خانه راه نده، نگذار کسی وارد خانه شود

lass niemanden ins Haus!

نمی گذارد بچه ها به خیابان بروند

sie lässt die Kinder nicht auf die Straße

بگذار برای خودش خوش باشد/ تفریحش را بکند

lass ihm den Spaß

من اجازه نمی دهم/ نمی گذارم کسی با من این طور رفتار کند

ich lasse mich so nicht behandeln

کسی را تنها گذاشتن

jdn. allein lassen

سر و صدا نگذاشت که من بخوابم

der Lärm ließ mich nicht schlafen

عبارات کاربردی:

از این کلاه ها سرم نمی رود؛ تحمل چنین کاری را ندارم

das lasse ich mir nicht gefallen

بادی ول کردن (گوزیدن)

einen gehen (fahren) (ziehen) lassen

به چیزی بی توجه بودن، چیزی را ندیده گرفتن

etwas außer acht lassen

صرف نظر کردن

sausen lassen

از کسی غافل نبودن

jdn. nicht aus den Augen lassen

۲. دادن؛ گفتن؛ ترتیبی دادن؛ دستور دادن

[hat]; tr. (veranlassen)

مثال‌ ها:

پیراهن را داد تمیز کنند

er ließ das Kleid reinigen

داده ام یک کت و شلوار برایم بدوزند

ich habe mir einen Anzug machen lassen

بگو یک لیوان آب برایت بیاورند

lass dir ein Glas Wasser bringen

باید بگوییم کتاب ها را برایمان بفرستند

wir müssen uns die Bücher schicken lassen

پزشک/ پلیس را خبر کردن، گفتن که پزشک/ پلیس بیاید

den Arzt/ die Polizei kommen lassen

تو را باخبر خواهم کرد/ در جریان خواهم گذاشت

ich werde dich wissen lassen

ترتیبی بدهید/ دستور بدهید که به جای دیگری منتقل شود

lassen Sie ihn versetzen

(دستور) داد تیربارانش کنند

er ließ ihn erschießen

به تو سلام می رساند

er lässt dich grüßen

راهنمایی/ مشورت خواستن (از)، مشورت کردن (با)

sich beraten lassen (von)

با کسی صلاح و مصلحت کردن

sich von jdm. beraten lassen

برای خود سفارش دوختن پیراهنی را دادن

sich ein Kleid machen lassen

۳.

[hat]; tr. (auffordernd)

مثال‌ ها:

برویم!، (پاشو) بریم!

lass/ lasst uns gehen!

راحتم بگذار!، ولم کن!، اذیتم نکن!

lass mich in Ruhe!

مواظب خودت باش!

lass es dir gut gehen!

عجله نکن!

lass dir Zeit!

بیا سری به ما بزن!

lass dich einmal bei uns sehen!

۴. می توان [گفت و غیره]، می شود [عا]؛ شدن؛ قابل ... بودن؛ ــ پذیر بودن

sich lassen

مثال‌ ها:

جلوی این گونه سوانح را نمی توان گرفت

solche Unfälle lassen sich nicht verhindern

ببینم چه می توان کرد

ich will sehen, was sich tun lässt

این لغت ترجمه پذیر نیست/ ترجمه نمی پذیرد، این لغت را نمی توان ترجمه کرد

das Wort lässt sich nicht übersetzen

این پنجره به زحمت باز می شود

das Fenster lässt sich schwer öffnen

این سیم خوب خم می شود، این سیم را خوب می توان خم کرد

der Draht lässt sich gut biegen

مجاب نمی شود، مجابش نمی توان کرد

er lässt sich nicht überzeugen

خوب به فروش رفتن

sich gut verkaufen lassen

شراب (چندان) بدی نیست، این شراب خوب است (خوش خوراک است)

der Wein lässt sich trinken

پیشنهاد (چندان) بدی نباید باشد، این پیشنهاد شنیدنش ضرر ندارد

der Vorschlag lässt sich hören

امکان انجامش است

das lässt sich machen

ریش گذاشتن

sich einen Bart wachsen lassen

او دیگر هیچ وقت پیش ما نیامد

er hat sich nie mehr bei uns blicken lassen

۵. [به حال خود] گذاشتن

[hat]; tr. (in einem Zustand belassen)

مثال‌ ها:

لطفا بگذارید همه چیز همان طور که هست باشد/ به چیزی دست نزنید

lassen Sie bitte alles so, wie es ist

در را باز گذاشتن

die Tür offen lassen

چراغ(ها) را روشن گذاشتن

das Licht brennen lassen

اسباب ها را از چمدان درنیاور/ بگذار در چمدان باشد

lass die Sachen im Koffer

ترجمه‌ نکردن

unübersetzt lassen

بی جواب گذاشتن، جواب ندادن

unbeantwortet lassen

۶. نکردن؛ دست برداشتن، دست کشیدن؛ کنار گذاشتن؛ ول کردن [عا]؛ خودداری کردن از

[hat]; tr. (unterlassen)

مثال‌ ها:

نکن!، بس کن!

lass das!

(این کار را) نکنم بهتر است

ich lasse das lieber

نمی تواند دست از دعوا و مرافعه بردارد

er kann das Streiten nicht lassen

او نمی تواند سیگار را ترک کند

er kann das Rauchen nicht lassen

بگذریم!، در موردش صحبت نکنیم!

lassen wir das!

عبارات کاربردی:

هر کاری می خواهی بکن (من در حال موافق نیستم)

tu, was du nicht lassen kannst!

۷. در اختیار کسی گذاشتن؛ (امانت) دادن به، قرض دادن به [عا]؛ [نیز:] فروختن به، دادن به [عا]

[hat]; tr.; jmdm. etwas lassen (überlassen)

مثال‌ ها:

ممکن است کتاب تا فردا پیشم باشد؟

lässt du mir das Buch bis morgen?

تابلو را [در ازای] دویست یورو به شما می فروشم

ich lasse Ihnen das Bild für 200 Euro

۸. (برای هرکاری) وقت/ فرصت/ مهلت دادن به؛ مجال(کاری را) به کسی دادن

[hat]; tr.; jmdm. Zeit lassen (für)

مثال‌ ها:

سه روز دیگر هم به من وقت بدهید

lassen Sie mir noch drei Tage!

وظایف شغلیش مجال این را به او نمی دهد

seine beruflichen Pflichen lassen ihm keine Zeit dafür

۹. (باقی) گذاشتن برای

[hat]; tr.; jmdm. etwas lassen (übriglassen)

مثال‌ ها:

یک شاهی هم برایش نگذاشتند

man hat ihm keinen Pfennig gelassen

۱۰. گذاشتن؛ نیاوردن؛ برنداشتن [و غیره]

[hat]; tr. (an einem Ort lassen)

مثال‌ ها:

بارهایم را در ایستگاه راه آهن گذاشته ام

ich habe mein Gepäck am Bahnhof gelassen

چترم کو؟ چترم چه شد؟ چترم را (اصلا) کجا گذاشتم؟

wo habe ich bloß meinen Schirm gelassen?

امروز اتومبیل را می گذارم در گاراژ باشد/ از گاراژ بیرون نمی آورم

heute lasse ich das Auto in der Garage

عینکم را کجا گذاشتم؟

wo habe ich meine Brille gelassen?

ماشین را در خانه گذاشته ام (بدون ماشین آمده ام)

ich habe mein Auto zu Hause gelassen

۱۱. جا گذاشتن، فراموش کردن

[hat]; tr. (vergessen)

مثال‌ ها:

باز هم چترم را در اتوبوس جا گذاشتم

ich habe wieder meinen Schirm im Bus gelassen

۱۲. از کسی/ از کاری دست کشیدن؛ از کاری دست برداشتن، کاری را کنار گذاشتن، کاری را ول کردن [عا]

[hat]; itr.; lassen von

مثال‌ ها:

ولش کن!، خودت را قاطی این جریان نکن!

lass die Finger davon!