wort dictionary
FADE

kochen

schwaches Verb

۱. پختن

[hat]; tr. (Fleisch, Gemüse usw.)

مثال‌ ها:

سیب پخته

gekochte Äpfel

۲. درست کردن

[hat]; tr. (Kaffee, Suppe usw.)

مثال‌ ها:

چای/ قهوه درست کردن

Tee/ Kaffee kochen

۳. دم کردن، دم گذاشتن

[hat]; tr. (Tee)

۴. آشپزی کردن، غذا پختن، پخت و پز کردن، چیز پختن

[hat]; itr. (Speisen zubereiten)

مثال‌ ها:

دست پختش خوب است، خوب آشپزی می کند

er kann gut kochen

آشپزی شوهرم خوب است

mein Mann kann gut kochen

ما با گاز غذا می پزیم

wir kochen mit Gas

۵. پختن

[hat]; itr. (gar werden)

۶. جوش خوردن، آب پز شدن؛ جوشاندن، آب پز‌ کردن؛ پختن

[hat]; itr.; tr. (in siedendem Wasser)

مثال‌ ها:

برنج هنوز باید بیست دقیقه جوش بخورد

der Reis muss noch 20 Minuten kochen

سیب زمینی آب پز/ پخته

gekochte Kartoffeln

۷. جوشاندن، جوش آوردن؛ جوشیدن، (به) جوش آمدن

[hat]; tr.; itr. (Wasser, Milch usw.)

مثال‌ ها:

جوشاندن، جوش آوردن

zum Kochen bringen

آب جوش

kochendes Wasser

گذاشتن که جوش بخورد

kochen lassen (Pudding usw.)

آب می جوشد!

das Wasser kocht!

خیلی داغ، داغ داغ

kochend heiß

۸. جوشاندن؛ جوش خوردن

[hat]; tr.; itr. (Wäsche usw.)

۹. خون کسی به جوش آمدن، آتش گرفتن، خون خون کسی را خوردن، غیظش گرفتن

[hat]; itr. (vor Zorn usw.)

مثال‌ ها:

خشمگین بودن

vor Wut kochen

(از غیظ) خونش به جوش آمده بود

er kochte vor wut

خون خونم را می خورد، خونم به جوش آمده بود، داشتم آتش می گرفتم

es kochte in mir

۱۰. از (زور) گرما پختم

ich koche vor Hitze