klingen
starkes Verb۱. صدا[ی طنین داری] دادن/ کردن، طنین داشتن، صدایی داشتن؛ صدای چیزی به گوش رسیدن، رسیدن
[hat]
مثال ها:عبارات کاربردی:
لیوان ها را که به هم می زنی صدا(ی جرینگ) می دهد
die Gläser klingen beim Anstoßen
این ساز صدای بدی/ خفه ای دارد
das Instrument klingt schlecht/ dumpf
خوش آهنگ بودن، صدای خوبی داشتن
schön klingen
صدایش تا پیش ما/ به گوش ما می رسد
es klang bis zu uns herüber
صدای ناقوس ها از دوردست ها به گوش می رسید
man hörte in der Ferne die Glocken klingen
گیلاس ها را (به سلامتی هم) به هم زدن
die Gläser klingen lassen
۲. نمودن، به نظر رسیدن، به نظر آمدن؛ بوی چیزی دادن
(sich anhören)
مثال ها:
گفته هایش سرزنش آمیز می نمود
seine Worte klangen wie ein Vorwurf
از این حرفش چنین بر می آید که احساس گناه می کند
das klingt nach schlechtem Gewissen
سخنانش لحن تسلی بخشی داشت
seine Worte klangen tröstlich