klingeln
schwaches Verb۱. زنگ زدن (تلفن، زنگ در)
[hat]
مثال ها:عبارات کاربردی:
زنگ در را زدن
an der Tür klingeln
تلفن زنگ می زند
das Telefon klingelt
زنگ زدند!، زنگ می زنند!؛ [مج:] دوزاریش افتاد
es hat geklingelt!
زنگ شروع کنسرت را/ زنگ تنفس را زدن
zum Beginn des Konzerts/ zur Pause klingeln
با زنگش از خواب بیدارم کرد؛ با تلفنش مرا از تخت بیرون کشید
er hat mich aus dem Schlaf/ Bett geklingelt
عاقبت مطلب را فهمید، عاقبت دوزاری اش افتاد
endlich hat's bei ihm geklingelt!