hineinbekommen
starkes Verb۱. موفق شدن که چیزی را در جایی جا دادن
[hat]
مثال ها:
نمی توانم کلید را داخل قفل بکنم
ich bekomme den Schlüssel nicht ins Schloss hinein
۱. موفق شدن که چیزی را در جایی جا دادن
[hat]
نمی توانم کلید را داخل قفل بکنم
ich bekomme den Schlüssel nicht ins Schloss hinein