herumkriegen
schwaches Verb۱. قبولاندن به، راضی کردن، متقاعد کردن
[hat]; salopp.; Person
مثال ها:
نظر کسی را تغییر دادن، کسی را متقاعد (راضی) کردن
jdn. herumkriegen
۲. به سر آوردن، گذراندن (وقت)، کشتن، سپری کردن
[hat]; ugs.; Zeit
۱. قبولاندن به، راضی کردن، متقاعد کردن
[hat]; salopp.; Person
نظر کسی را تغییر دادن، کسی را متقاعد (راضی) کردن
jdn. herumkriegen
۲. به سر آوردن، گذراندن (وقت)، کشتن، سپری کردن
[hat]; ugs.; Zeit