wort dictionary
FADE

hermachen

schwaches Verb

۱.

ugs.

۲. فورا دست به‌ کار چیزی شدن؛ بلافاصله شروع به‌ کاری کردن؛ با عجله و ولع خوردن

sich hermachen über (eine Arbeit, ein Buch, das Essen usw.)

مثال‌ ها:

بلافاصله کار را شروع کردم

ich machte mich über die Arbeit her

بچه ها با ولع شروع به خوردن کیک کردند

die Kinder machen sich über den Kuchen her

۳. (روی) سر کسی ریختن، به‌ کسی حمله‌ کردن، به کسی حمله ور شدن؛ [مج نیز:] کسی را به‌ باد انتقاد گرفتن، از کسی به شدت انتقاد کردن

sich über jmdn. hermachen

۴. چیزی را گنده/ بزرگ‌ کردن، درباره ی چیزی قشرق راه‌ انداختن، شلوغش کردن، موضوعی را پراهمیت جلوه دادن و بر سر آن قیل و قال زیاد راه انداختن

viel von etwas hermachen (viel Aufhebens machen von)

۵. به‌ چشم‌ آمدن، خود را نشان‌ دادن، جلب نظر کردن، چشم گیر بودن

[hat]; (mehr, nicht viel hermachen)