heranziehen
transitiv/intransitiv۱. نزدیک تر کردن/ آوردن، (به نزدیک کسی یا چیزی) کشیدن
tr. (näher ziehen); [*][hat]
مثال ها:
او صندلی را به کنار میز کشیده است
er hat den Stuhl näher an den Tisch herangezogen
۲. نزدیک شدن (ابر؛ رعد و برق)
itr.; [*][ist] (Gewitter usw.)
۳. بزرگ کردن؛ پرورش دادن
tr. (Tier; Pflanze); [*][hat]
۴. آموزش/ تعلیم دادن؛ تربیت کردن
tr. (heranbilden); [*][hat]
۵. مشورت/ نظر خواستن از، نظرخواهی کردن
tr. (zurate ziehen); [*][hat]
۶. استفاده کردن از (وجودِ)، مورد استفاده قرار دادن، به کار گرفتن، وارد عمل کردن
tr. (einsetzen, hinzuziehen); [*][hat]
مثال ها:
کسی را به کمک طلبیدن
jdn. zur Hilfe heranziehen
۷. در نظر گرفتن، مورد توجه قرار دادن، در (مد) نظر داشتن، از نظر دور نداشتن
tr. (in Betracht ziehen); [*][hat]