heben
transitiv۱. بلند کردن؛ بالا بردن
tr. (Last, Glas, Hand, Stimme, Kopf usw.); [hat]
مثال ها:عبارات کاربردی:
کسی را روی شانه های خود بلند کردن
jmdn. auf die Schultern heben
سر خود را بلند کردن، نگاه خود را بالا انداختن
die Augen/ den Blick heben
دست بلند کردن (در موقع رای گیری)
den Arm (die Hand) heben
یکی زدن، یکی بالا انداختن، یک پیک عرق خوردن
ugs.; einen heben (trinken)
۲. بالا رفتن؛ بالا آمدن؛ بلند شدن
sich heben (Vorhang, Wasserspiegel usw.)
مثال ها:
بالا و پایین رفتن
sich heben und senken
۳. بالا بردن، تقویت کردن، افزایش دادن، زیاد کردن؛ ترقی دادن؛ رونق بخشیدن به
tr.; fig.; [hat]
۴. بهبود یافتن؛ ترقی کردن، رونق یافتن
sich heben; fig.
۵. بیرون آوردن [از زیر آب یا خاک]
tr. (Schatz, Wrack usw.); [hat]