wort dictionary
FADE

geraten

intransitiv

۱. موفق‌شدن در؛ خوب از کار/ از آب درآمدن، خوب شدن

gelingen; [ist]

مثال‌ ها:

غذا(یی که من درست کرده ام) خوب نشده است

das Essen ist mir nicht geraten

۲. گرفتارِ چیزی شدن؛ افتادن به(دستِ)؛ رفتن؛ به‌کسی برخوردن؛ دسترسی پیدا کردن

(zufällig irgendwohin gelangen); [ist]

مثال‌ ها:

گرفتارِ راه‌بندان شدن

in einen Stau geraten

به‌دستِ کسی افتادن

in jmds. Hände geraten (Brief usw.)

راهی را اشتباه رفتن، به یک راه غلط رسیدن

auf einen falschen Weg geraten

انگشتش رفت توی ماشین

er ist mit dem Finger in die Maschine geraten

زیرِ ماشین رفتن

unter ein Auto geraten

به دام افتادن

in eine Falle geraten

۳. دچارِ چیزی شدن؛ افتادن به؛ شدن؛ پیداکردن؛ درآمدن به

Funktionsv. => Brand, Armut, Wut, Verzug usw.; [ist]

مثال‌ ها:

اختیار خود را از دست دادن، از کوره دررفتن، عصبانی شدن، از خود بیخود شدن

außer sich geraten

به وحشت/ حرکت افتادن

in Angst/ Bewegung geraten

به فراموشی سپرده شدن

in Vergessenheit geraten

به بن بست (مشکل) برخوردن

in eine Sackgasse geraten

به دردسر افتادن

in Schwierigkeiten geraten

به‌کسی رفتن، شبیه کسی شدن

nach jmdm. geraten

این پسر درست به پدرش رفته است (شبیه پدرش است)

der Junge ist ganz nach seinem Vater