gerade
۱. (همین) الآن، همین حالا، هماکنون؛ تازه؛ داشتن؛ الساعه؛ در (این) آن لحظه
(in diesem Augenblick; soeben)
الآن پیشِ من است
er ist gerade bei mir
(همین) الآن/ الساعه رفت بیرون
er ist gerade hinausgegangen
تازه برگشتهبود
er war gerade zurückgekommen
(دیگر داشتم) میرفتم (که ...)، در شرفِ رفتن بودم (که ...)
ich wollte gerade gehen(, als ...)
دارم لباس میپوشم
ich ziehe mich gerade an
داشت غذا میخورد، مشغولِ/ در حالِ غذاخوردن بود
er war gerade beim Essen
همین الان
gerade eben
دارم غذا می خورم
ich esse gerade
ما داشتیم با هم بازی می کردیم
wir spielten gerade zusammen
همین الان داشتم می رفتم
ich war gerade am Weggehen
الان می خواستی چی بگویی؟
was wolltest du gerade sagen?
او همین حالا وارد شده است (رسیده است)
er ist gerade angekommen
۲. درست؛ همین؛ [عا:] انگ، عدل، جخت
(genau; ausgerechnet)
درست سرِ نبش، سرِ همین نبش
gerade an der Ecke
پستخانه همین روبرو است
die Post ist gerade gegenüber
(درست/ انگ) در همین لحظه
gerade in dem Augenblick
سنگ درست/ انگ خورد بهسرش
der Stein traf ihn gerade am Kopf
حالا چرا (درست) من؟
warum gerade ich?
همین یکی را کم داشتیم!
das fehlte gerade noch!
چرا درست (عدل) همین امروز
warum gerade heute
درست همین روبرو
gerade gegenüber
مخصوصا تو باید در این مورد تفاهم داشته باشی
gerade du solltest dafür Verständnis haben
درست به همین خاطر
gerade deshalb
درست به موقع آمده ای
du kommst gerade richtig
۳. (درست) در آخرین لحظه؛ [نیز:] دستِ بالا، خانۀ پرش، حدِ اکثر؛ بزور
ugs. (ganz knapp)
قطار دیگر داشت راهمیافتاد که بهآن رسیدیم، در آخرین لحظه به قطار رسیده ایم
wir haben den Zug gerade noch erreicht
این مبلغ دستِ بالا برای اجارۀ خانه قد میدهد
das ist gerade genug für die Miete
او در امتحانش سر مرز قبول شده است
er hat seine Prüfung gerade so bestanden
۴. که چه عرض کنم، که چه بگویم؛ آنقدرها، چندان
nicht gerade ugs.
زرنگ که چه عرض کنم (زرنگ اصلاً نیست)
er ist nicht gerade fleißig
این کار آنقدرها هم بابِ طبعِ من نیست
das ist mir nicht gerade angenehm
آنقدرها (چندان) جالب نبود
das war nicht gerade interessant