wort dictionary
FADE

gelegen

Adjektiv

۱. مناسب، مقتضی، به موقع، بجا؛ دلخواه، مطلوب؛ بابِ طبع

passend

مثال‌ ها:

در موقعِ مناسب

zu gelegener Zeit

این پول (چه) به موقع رسید

das Geld kommt gelegen

این پیشنهاد درست بابِ طبعِ من است/ همان است که می خواستم

das Angebot kommt mir sehr gelegen

آمدنت (دیدارت) خیلی به موقع است

dein Besuch kommt mir sehr gelegen

۲. برای او بسیار اهمیت دارد/ مهم است که، رغبت/ علاقۀ زیادی دارد به‌ اینکه

ihm ist sehr daran gelegen, dass

مثال‌ ها:

فروش برایش مهم نیست، چندان رغبتی به‌ فروختن ندارد

ihm ist nicht an dem Verkauf gelegen

خیلی برایم پرارزش است، خیلی برایم اهمیت دارد

mir ist viel daran gelegen

۳. واقع در، در کنارِ، رو به، [و غیره]؛ با موقعیتِ، دارای موقعیتِ، قرار گرفته

(an einem See gelegen usw.)

مثال‌ ها:

خانه‌ای با موقعیتی آرام

ein ruhig gelegenes Haus

Grammatik

POSITIVgelegen
KOMPARATIVgelegener / gelegner
SUPERLATIVam gelegensten