wort dictionary
FADE

geht

ohne Artikel

۱. صرف فعل رفتن (در حالت سوم شخص مفرد)

Konjugierte Form des Verbes gehen (dritte Person Singular)

مثال‌ ها:

احوال کسی خوب یا بد بودن

jemandem gut oder schlecht gehen

چطوری؟ مرسی خوبم، مرسی بد نیستم

wie geht es dir? danke, es geht mir gut, danke geht so

۲. رفتن، حرکت‌کردن

مثال‌ ها:

قطار بعدی کی می‌رود، قطار بعدی کی راه می افتد؟

wann geht der nächste Zug?

۳. کارکردن

funktionieren

مثال‌ ها:

زنگ دوباره کار می‌کند، زنگ دوباره درست شده‌ است

die Klingel geht wieder, die Klingel funktioniert wieder

این ساعت درست کار می‌کند؟

geht die Uhr richtig?

۴. گذشتن، پیش‌رفتن

verlaufen, sich entwickeln

مثال‌ ها:

کار و کاسبی چطور می‌گذرد؟

wie geht das Geschäft?

همه چیز طبق برنامه پیش می رود

es geht alles nach Plan

۵. سخت یا آسان بودن

schwer oder leicht sein

مثال‌ ها:

خیلی ساده است

das geht ganz einfach

این بازی را چطور می‌کنند؟

wie geht das Spiel?

۶. ممکن‌بودن، امکان‌ داشتن، شدن

möglich sein, machbar sein

مثال‌ ها:

اگر ممکن است

wenn es geht

درست می‌شود

es wird schon gehen

نمی شود، ممکن نیست

das geht nicht

می شه، امکان پذیره [عامیانه]

geht, es geht [Umgangssprache]

۷. بدک نبودن، قابل تحمل بودن

مثال‌ ها:

بد نیست

es geht

۸. موضوع/ بحث/ صحبت بر سر چیزی بودن

مثال‌ ها:

موضوع/بحث سر چیست؟

worum geht es?

برای من اینجا پول مطرح نیست

es geht mir hier nicht ums Geld

برای او فقط پول مطرح است

es geht ihm nur ums Geld

برای من فقط این مهم است که...

es geht mir nur darum, dass...

۹. رسیدن تا/ به

gehen bis zu/ bis an

مثال‌ ها:

قدش فقط تا شانۀ من می‌رسد

er geht mir nur bis zur Schulter

لبه ی دامن تا به زانو می رسد

der Rocksaum geht bis zu den Knien

۱۰. بازشدن به، رو به‌جایی بودن، رفتن به، رسیدن به، منتهی‌شدن به

gehen auf + Akkusativ, gehen zu, gehen nach

مثال‌ ها:

این در رو به حیاط باز می‌شود / این پنجره رو به‌ باغ است

die Tür geht zum Hof / das Fenster geht auf den Garten

این راه به ایستگاه مرکزی راه آهن منتهی می شود

dieser Weg geht zum Hauptbahnhof

دارد به سن چهل سالگی می رسد

er geht auf die 40 zu

خیابان از میان جنگل می گذرد

die Straße geht durch den Wald

۱۱. به دلخواه کسی، مطابق با نظر کسی، بستگی داشتن به

مثال‌ ها:

اگر به‌دلخواه من باشد/ اگر بستگی به من داشته باشد

wenn es nach mir geht

۱۲. رفتن توی، جاشدن در

gehen in + Akkusativ, passein in

مثال‌ ها:

توپ وارد دروازه می شود

der Ball geht ins Tor

تو به دام می افتی

du gehst in die Falle

در این ظرف فقط یک لیتر جا می شود

in das Gefäß geht nur ein Liter

کاناپه از لای در رد نمی شود

das Sofa geht nicht durch die Tür

۱۳. در توان بودن یا نبودن، سر زدن به، به عهده گرفتن، به حساب کسی رفتن، تو اعصاب رفتن، جریان داشتن، ترک خوردن

مثال‌ ها:

از حد توان من خارج است

das geht über meine Kräfte

تکه تکه می شود

das geht in Stücke

ضرر و زیان سر به میلیون ها می زند

der Verlust geht in die Millionen

مخارج را من به عهده می گیرم / به عهده من است

das geht auf meine Kosten / das geht auf mich

سر و صدا اعصابم را خرد می کند

die Lärm geht mir auf die Nerven

اگر همینطور به بریز و بپاش خود ادامه دهد، هلاک می شود

wenn er weiter noch so verschwenderich bleibt, dann geht er zugrunde

شیشه دارد می شکند

die Scheibe geht zu Bruch

عبارات کاربردی:

اینجا چه خبره؟

was geht hier vor sich?

او می ره تو اعصابم

er geht mir auf die Nerven

مسئولیت قتل به عهده اوست / مسئولیت قتل به پای اوست / قتل به او نسبت داده می شود

der Mord geht auf sein Konto