wort dictionary
FADE

gehen

intransitiv

۱. رفتن؛ راه‌ رفتن؛ پیاده‌ رفتن

(zu Fuß) gehen; [ist]

مثال‌ ها:

اینقدر تند (راه) نرو

geh nicht so schnell!

دیگر نمی‌توانم راه بروم

ich kann kaum noch gehen

اگر از این راه بروید نزدیکتر است

wenn Sie so gehen, ist es näher

سواره می‌روید یا پیاده؟

fahren Sie oder gehen Sie?

تا آنجا پیاده چقدر راه است/ چقدر طول می‌کشد؟

wie lange geht man dorthin?

با عصا راه‌رفتن

am Stock gehen

پیاده رفتن

zu Fuß gehen

عبارات کاربردی:

از جلوی چشمم دور شو!

geh mir aus den Augen!

برو دیگه!

geh doch (geh schon)!

۲. رفتن

irgendwohin; [ist]

مثال‌ ها:

به‌فرودگاه/ به‌نانوایی/ پیشِ پزشک رفتن

zum Flughafen/ Bäcker/ Arzt gehen

می‌خواهیم برویم شنا (کنیم)

wir wollen schwimmen gehen

مقصد (مسافرت) کجاست؟ (به کجا می خواهید سفر کنید؟)

wohin geht die Reise?

سر کار رفتن

zur Arbeit gehen

۳. واردِ کاری شدن؛ مشغولِ به‌کار شدن در (رشتۀ)

(in die Politik usw. gehen); [ist]

مثال‌ ها:

دست به کار شدن

an die Arbeit gehen

۴. (از جایی) رفتن

(weggehen; kündigen); [ist]

مثال‌ ها:

اگر مزدم را زیاد نکنند (از اینجا) می‌روم

wenn ich keinen höheren Lohn bekomme, gehe ich

۵. رفتن؛ حرکت‌کردن؛ کارکردن، دایربودن

(abfahren; verkehren); [ist]

مثال‌ ها:

قطارِ بعدی کی می‌رود/ حرکت می‌کند؟

wann geht der nächste Zug?

این اتوبوس فقط یکشنبه‌ها می‌رود/ کار می‌کند

der Bus geht nur sonntags

۶. کارکردن

funktionieren; [ist]

مثال‌ ها:

زنگ دوباره کار می‌کند/ درست شده‌ است

die Klingel geht wieder

این ساعت درست کار می‌کند/ میزان است/ درست است؟

geht die Uhr richtig?

ساعت غلط (درست) کار می کند

die Uhr geht falsch (richtig)

۷. گذشتن؛ پیش‌رفتن؛ گشتن؛ برگذارشدن

(verlaufen, sich entwickeln); [ist]

مثال‌ ها:

کار و کاسبی چطور می‌گذرد؟

wie geht das Geschäft?

ابتدا همه چیز نسبتاً خوب/ طبقِ برنامه پیش می‌رفت

anfangs ging alles ganz gut/ wie geplant

۸. [سخت، آسان و غیره] بودن

(durchzuführen sein); [ist]

مثال‌ ها:

کارِ ساده‌ای است

das geht ganz einfach

این بازی را چطور می‌کنند؟

wie geht das Spiel?

۹. بفروش‌رفتن، فروش/ بازار داشتن، فروش‌کردن [عا]

Ware; [ist]

۱۰. ممکن‌بودن، امکان‌داشتن، شدن [عا]، میسر/ شدنی/ امکان‌پذیربودن؛ درست‌شدن

(möglich/ machbar sein); [ist]

مثال‌ ها:

اگر ممکن است

wenn es geht

درست می‌شود

es wird schon gehen

نمی شود، ممکن نیست

das geht nicht

۱۱. بدک نبودن؛ گذشتن؛ قابلِ تحمل بودن

ugs. (gerade noch angehen); [ist]

مثال‌ ها:

روزهای اول بدک نبود/ یک جوری می گذشت

die ersten Tage gingen so

باز بد نیست، باز هم قابل تحمله، باز این یک چیزی

das geht ja noch!

خیلی گران است؟ ای، نه زیاد، بد نیست

ist das sehr teuer? na ja, es geht

عبارات کاربردی:

بد نیست! (بد نبود!)

es geht! (es ging!)

۱۲. حالِ/ احوالِ کسی [خوب یا بد] بودن؛ وضعِ (مالیِ) کسی [خوب یا بد] بودن

es geht jmdm. gut, schlecht usw.; [ist]

مثال‌ ها:

حالتان چطور است؟

wie geht es Ihnen?

چطوری؟ حال و احوال (چطور است)؟

wie geht's? ugs.

امروز حالم کمی بهتر است، امروز کمی بهترم [عا]

heute geht es mir etwas besser

نسبت به‌سابق وضعمان حالا روی‌هم‌رفته خوب است

gegenüber früher geht es uns jetzt ganz gut

حالم خوب است

es geht mir gut

۱۳. موضوع/ بحث/ صحبت بر سرِ چیزی بودن؛ [نیز:] مطرح‌بودن، مسألۀ چیزی در میان بودن

es geht um ...; [ist]

مثال‌ ها:

موضوع (بر سرِ) چیست؟

worum geht es denn?

برای من اینجا پول مطرح نیست/ مسألۀ پول در میان نیست

es geht mir hier nicht ums Geld

برایم این مطرح (مهم) است که او را قانع کنم

es geht mir darum, ihn zu überzeugen

برای او فقط پول مطرح است

es geht ihm nur ums Geld

۱۴. رسیدن تا/ به

gehen bis zu/ bis an Akk. (reichen bis); [ist]

مثال‌ ها:

آب تا کمرم می‌رسید

das Wasser ging mir bis an den Gürtel

قدش فقط تا شانۀ من می‌رسد

er geht mir nur bis zur Schulter

لبه ی دامن تا به زانو می رسد

der Rocksaum geht bis zu den Knien

۱۵. بازشدن به؛ رو به‌جایی بودن؛ رفتن به، رسیدن به، گذشتن منتهی‌شدن به

gehen auf Akk., gehen zu, gehen nach; [ist]

مثال‌ ها:

این پنجره به حیاط باز می‌شود/ رو به‌باغ است

das Fenster geht zum Hof/ auf den Garten

راهِ فرودگاه از این طرف است؟

geht es hier zum Flughafen?

دارد به سن چهل سالگی می رسد

er geht auf die 40 zu

خیابان از میان جنگل می گذرد

die Straße geht durch den Wald

۱۶. چیزی را مقیاس/ معیار گرفتن، چیزی را محک/ اساسِ کار قراردادن

nach dem Äußeren usw. gehen; [ist]

۱۷. بر طبقِ چیزی عمل‌کردن؛ مطابقِ نظرِ کسی/ به‌دلخواهِ کسی عمل‌کردن؛ به‌میلِ کسی رفتارکردن

es geht nach jmdm./ jmds. Plan usw.; [ist]

مثال‌ ها:

همیشه که نمی‌شود به‌میلِ تو رفتار کرد

es kann nicht immer nach dir gehen

اگر به‌دلخواهِ من می‌بود/ بستگی به(حرفِ) من می‌داشت ...

wenn es nach mir ginge ...

کاری به میل (به دلخواه) کسی بودن

etwas geht nach jemandem

۱۸. جاگرفتن در، جاشدن در، رفتن توی [عا]

gehen in Akk. (hineinpassen); [ist]

مثال‌ ها:

این پالتو دیگر در چمدان جا نمی‌گیرد

der Mantel geht nicht mehr in den Koffer

در این تالار پانصد نفر جا می‌گیرند

in diesen Saal gehen 500 Menschen

پیانو از لای در رد نمی شود

das Klavier geht nicht durch die Tür

در این ظرف فقط یک لیتر جا می شود

in das Gefäß geht nur ein Liter

به دام کسی افتادن

jdm. in die Falle gehen

توپ وارد دروازه شد

der Ball ging ins Tor

۱۹. بخش‌پذیربودن به، قابلِ تقسیم/ بخش/ قسمت بودن به

gehen in Dat. (Zahlen usw.); [ist]

مثال‌ ها:

ده چند بار به‌دو قابلِ قسمت است؟

wie oft geht 2 in 10?

۲۰. قسمت/ تقسیم‌شدن به

in ... Teile gehen (aufgeteilt werden in); [ist]

مثال‌ ها:

آن ارث به‌پنج قسمتِ برابر تقسیم شد

die Erbschaft ging in fünf gleiche Teile

۲۱. بودن با، رابطه داشتن با

(fest) mit jmdm. gehen ugs.; [ist]

مثال‌ ها:

مدتی است که با هم‌اند

er geht schon lange mit ihr

با یک خانوده رفت و آمد داشتن

bei einer Familie ein und aus gehen

با زمان پیش رفتن

mit der Zeit gehen

با یک دختر (با یک مرد) دوست بودن (رابطه ی جنسی داشتن)

mit einem Mädchen (mit einem Mann) gehen

۲۲. بادی ول کردن (گوزیدن)

einen gehen lassen derb; => furzen; [ist]

مثال‌ ها:

ول کردن، راحت گذاشتن، به حال خود گذاشتن

gehen lassen

بگذار بروم، ولم کن!

lass mich gehen!

مواظب خودت باش!

lass es dir gut gehen!

جلوی خود را نگرفتن، بر خود مسلط نبودن، سهل انگار بودن

sich gehen lassen

اگر جلوی خودم را نگیرم چاق می شوم

ich nehme zu, wenn ich mich gehen lasse

۲۳.

[ist]

مثال‌ ها:

برای او خانواده اش از همه چیز مهم تر است

seine Familie geht im über alles

از حد توان من خارج است

das geht über meine Kräfte

تکه تکه شدن

in Stücke gehen

ضرر و زیان سر به میلیون ها می زند

der Verlust geht in die Millionen

مخارج را من به عهده می گیرم

das geht auf meine Kosten

مسئولیتش به عهده ی اوست، حساب آن پای اوست، این کار به او نسبت داده می شود

das geht auf sein Konto

سر و صدا اعصابم را خراب می کند

die Lärm geht mir auf die Nerven

ورشکست شدن

Bankrott gehen

تا کی هنوز ادامه دارد؟

wie lange geht das denn noch?

ساعت دارد نه می‌شود، ساعتِ نه دارد نزدیک می‌شود

es geht auf 9 Uhr usw., ugs.

اینجا چه خبره؟ (چه اتفاقی افتاده است؟)

was geht hier vor sich?

شکستن

zu Burch gehen

نابود شدن، از بین رفتن

zugrunde gehen