wort dictionary
FADE

fordern

transitiv

۱. خواستارِ چیزی شدن/ بودن، خواستارشدن، خواستن؛ [نیز:] ادعای چیزی کردن

verlangen; [hat]

مثال‌ ها:

خواستارِ دستمزدِ/ حقوق بیشتری شدن

höhere Löhne/ Gehälter fordern

خواستارِ مجازاتِ مجرمان شدن، مجازاتِ مجرمان را خواستارشدن

die Bestrafung der Täter fordern

توضیح خواستن

eine Erklärung fordern

خسارت خواستن، ادعای خسارت کردن

Schadenersatz fordern

۲. مطالبه‌کردن بابتِ/ در ازای، خواستن برای

fordern für (als Gegenleistung); [hat]

۳. به‌تکاپو انداختن، به‌تلاش واداشتن؛ فشارآوردن به

anstrengen

مثال‌ ها:

این شغل خیلی به‌او فشارمی‌آورد/ برایش بیش از حد مشکل است

dieser Beruf fordert ihn sehr

۴. اقتضا/ ایجاب/ حکم‌کردن

(notwendig machen)

۵. [قربانی] گرفتن

Todesopfer usw.; [hat]

مثال‌ ها:

این حادثه چهار قربانی داشت

der Unfall forderte vier Opfer

۶. دعوت‌کردن (به)؛ احضارکردن (به)؛ فراخواندن (به)؛ (به مبارزه) طلبیدن

(zum Duell; vor Gericht usw.); [hat]