wort dictionary
FADE

folgen

transitiv/intransitiv

۱. به‌دنبالِ/ پشتِ سرِ کسی/ چیزی رفتن؛ به‌دنبالِ/ پشتِ سرِ کسی/ چیزی آمدن؛ کسی/ چیزی را دنبال‌کردن؛ کسی/ چیزی را تعقیب‌کردن

Dat. (nachgehen); [ist]

مثال‌ ها:

لطفا دنبالِ من بیایید

folgen Sie mir bitte!

سگ تا داخلِ خانه به‌دنبالِ او رفت

der Hund folgte ihm bis ins Haus

ردِ پاها را دنبال‌کردن/ تعقیب‌کردن

den Spuren folgen

مخفیانه کسی را دنبال/ تعقیب‌کردن

jmdm. heimlich folgen

کسی را با نگاه دنبال‌کردن

jmdm. mit den Augen/ mit den Blicken

کسی را مثل سایه تعقیب کردن

jdm. auf den Fersen folgen

۲. گوش‌دادن به؛ چیزی را فهمیدن/ متوجه‌شدن، متوجهِ چیزی شدن؛ متوجه‌بودن

Dat. (zuhören; verstehen); [ist]

مثال‌ ها:

با دقت به‌ سخنرانی ای/ صحبتی گوش‌دادن

einem Vortrag/ Gespräch aufmerksam folgen

من همۀ توضیحاتش را نفهمیدم

ich konnte seinen Ausführungen nicht immer folgen

متوجه هستی چه می‌گویم؟

kannst du mir folgen?

در این مورد با نظرِ شما موافق نیستم

ich kann Ihnen da(rin) nicht folgen (zustimmen)

۳. پس از چیزی پیش‌آمدن/ انجام‌گرفتن؛ به‌دنبالِ چیزی فرارسیدن؛ در پی آمدن، متعاقباً آمدن (انجام شدن)

Dat. oder folgen auf Akk. (zeitlich kommen nach); [ist]

مثال‌ ها:

پس از آن زمستانِ سرد بهارِ زیبایی فرارسید

auf den kalten Winter folgte ein schönes Frühjahr

به‌دنبالِ تیرِ اول سه تیرِ دیگر شلیک شد/ به‌گوش‌رسید

dem ersten Schuss folgten noch drei weitere

به‌دنبالِ سخنرانی ضیافتی برگذار گردید

der Rede folgte ein Empfang

بدبختی یکی پس از دیگری/ پشتِ سرِ هم پیش می‌آمد

ein Unglück folgte dem anderen

پس از فردریک ویلهلمِ اول فردریکِ دوم بر تخت نشست/ جانشینِ وی گردید

auf Friedrich Wilhelm I. folgte Friedrich II.

او چنین می‌نویسد

er schreibt wie folgt

چنین، این طور، به‌شرحِ زیر، به‌شرحِ ذیل، از این قرار

wie folgt

نامه در راه است/ متعاقباً ارسال می‌شود

Brief folgt

جزئیاتِ بیشتر بعداً به‌اطلاع خواهدرسید

weitere Einzelheiten folgen

و اکنون اخبار

es folgen die Nachrichten

عبارات کاربردی:

ماه همیشه زیرِ ابر نمی‌ماند؛ پایان شب سیه سفید است

auf Regen folgt Sonnenschein Sprichw.

دنباله/ ادامه/ دارد! (داستان، مقاله)، بقیه در شمارۀ بعد

Fortsetzung folgt!

۴. نتیجه‌ای به‌دست‌آمدن از، نتیجه‌شدن؛ برآمدن از

folgen aus (sich ergeben)

مثال‌ ها:

از این امر این نتیجه به‌دست‌می‌آید/ چنین می‌توان نتیجه گرفت/ چنین نتیجه می‌شود که

daraus folgt, dass

۵. عمل‌کردن به؛ پیروی/ تبعیت‌کردن از؛ دنبال گشتن

Dat. (einem Rat usw.); [ist]

مثال‌ ها:

از عقلِ سلیمِ خود پیروی‌کردن

seinem gesunden Menschenverstand folgen

از دستوری اطاعت کردن

einem Befehl folgen

از مد پیروی کردن

der Mode folgen

خانم ها از مد تبعیت می کنند

die Frauen folgen der Mode

۶. چیزی را پذیرفتن/ قبول‌کردن

Dat. (einer Einladung usw.); [ist]

۷. اطاعت‌کردن (از)، فرمان‌بردن (از)، حرف(ـِ کسی را) گوش‌کردن، حرف‌شنیدن (از)، حرف‌شنوی‌داشتن (از)؛ حرف‌شنو‌بودن

(jmdm.) folgen (gehorchen); [hat]