fluchen
transitiv۱. فحشدادن، بددهنیکردن، بد و بیراه گفتن، دشنامدادن، ناسزاگفتن، حرفِ زشت زدن، حرفِ بد زدن؛ نفرین کردن
(Ausdrücke gebrauchen); [hat]
مثال ها:
بدگفتن از؛ غرزدن که، ایراد/ عیبگرفتن از
fluchen über/ auf Akk. (schimpfen über)
او به رییسش دشنام می داد
er fluchte auf/ über seinen Chef