wort dictionary
FADE

fliegen

transitiv/intransitiv

۱. پریدن؛ پروازکردن؛ (پرکشیدن و) رفتن

Vogel usw.; [ist]

مثال‌ ها:

پروانه از این گل به‌آن گل می‌پرید/ پرواز می‌کرد

der Schmetterling flog von Blüte zu Blüte

پرستوها به‌جنوب پرواز کرده‌اند/ رفته‌اند

die Schwalben sind nach Süden geflogen

۲. پروازکردن؛ رفتن؛ [نیز:] حرکت‌کردن، به‌راه‌افتادن

(Flugzeug, mit dem Flugzeug usw.); [ist]

مثال‌ ها:

ما در ارتفاعِ هفت‌هزار متری پرواز می‌کردیم

wir flogen in 7000 m Höhe

به‌رم/ به‌ترکیه/ به‌ماه پروازکردن/ رفتن

nach Rom/ in die Türkei/ zum Mond fliegen

از اینجا تا نیویورک با هواپیما چقدر راه است؟

wie lange fliegt man nach New York

هواپیمای ما نیم ساعتِ دیگر پرواز/ حرکت می‌کند

unsere Maschine fliegt in einer halben Stunde

از اینجا تا ... (با هواپیما) چقدر راه است؟ (چقدر طول می کشد)

wie lange fliegt man von hier nach ...?

۳. پرت‌شدن؛ رانده‌شدن؛ پریدن

(Stein, Blatt usw.); [ist]

مثال‌ ها:

موقع تصادف از پنجره به بیرون پرت شدن

beim Unfall durch die Scheibe fliegen

یک چیزی توی چشمم رفته است

mir ist etwas ins Auge geflogen

۴. موج‌خوردن؛ باد/ تکان‌خوردن؛ رقصیدن

(Fahne; Haare usw.)

۵. زمین‌خوردن؛ پایین‌افتادن

(hinfallen); [ist]

مثال‌ ها:

با دماغ زمین‌خوردن

auf die Nase fliegen

از نردبان خورد زمین/ افتاد پایین

er ist von der Leiter geflogen

از نردبان افتادن

von der Leiter fliegen

کلاه از سرش افتاد

der Hut flog ihm vom Kopf

۶. (در امتحان) رفوزه/ ردشدن

durchs Examen fliegen; [ist]

۷. اخراج‌شدن (از کار؛ از مدرسه)

(aus einer Stellung, aus der Schule usw.); [ist]

مثال‌ ها:

(از آن آپارتمان) بیرونش کردند/ انداختندش بیرون

er ist (aus der Wohnung) geflogen

از شرکت (از مدرسه) اخراج شدن

aus der Firma (von der Schule) fliegen

۸. مردن برای، (کشته و) مردۀ چیزی بودن، دلِ کسی رفتن برای، عاشق/ مجذوب (کسی یا چیزی) بودن

fliegen auf Akk.; [ist]

۹. راندن، هدایت‌کردن؛ (یا هواپیما) بردن؛ حمل‌کردن

Flugzeug usw.; [hat]

۱۰. (با هواپیما) بردن؛ حمل‌کردن

Person usw.; [hat]

۱۱.

einen fliegen lassen derb; => furzen