wort dictionary
FADE

fallen lassen

transitiv

۱.

[hat fallen (ge)lassen]

۲. (به‌زمین)انداختن؛ ول/ رهاکردن؛ [نیز:] از دستِ کسی افتادن؛ ریختن

مثال‌ ها:

لیوان از دستش افتاد؛ [نیز:] لیوان را انداخت/ ول کرد (که بیفتد)

er hat das Glas (auf die Erde) fallen lassen

خود را روی مبلی انداختن/ رها‌کردن

sich auf einen Sessel fallen lassen

۳. کنارگذاشتن، رها/ ول‌کردن

(Plan, Thema usw.)

۴. پشت‌کردن به، روی‌گرداندن از، اعراض‌کردن از

(Freund usw.)

۵. [به‌طورِ ضمنی حرفی]زدن، [چیزی] گفتن، [چیزی] بر زبان آوردن، [اشاره‌ای]کردن

(Bemerkung usw.)