wort dictionary
FADE

erwidern

transitiv

۱. در پاسخ/ در جواب گفتن

itr. (antworten); [hat]

مثال‌ ها:

نمی‌دانست چه پاسخی بدهد/ در پاسخ چه بگوید

er wusste nichts zu erwidern

در پاسخ (به‌این سوال) گفت که

darauf/ auf diese Frage erwiderte er, dass

چیزی در جواب سوال کسی گفتن

jdm. etwas auf seine Frage erwidern

۲. تلافی‌کردن

tr. (Gefälligkeit usw.); [hat]

۳. جواب/ پاسخ‌دادن

tr. (Gruß; Feuer usw.); [hat]

مثال‌ ها:

بازدید کردن (جواب دیدار را دادن)

einen Besuch erwidern

جواب سلامی را دادن

einen Gruß erwidern

جواب تیراندازی را دادن (در پی تیراندازی کسی تیراندازی کردن)

das Feuer erwidern

۴. پس‌دادن

tr. (Besuch); [hat]