wort dictionary
FADE

ergeben

transitiv

۱. (نتیجه‌ای) به‌دست‌دادن؛‌ نشان‌دادن،‌ ثابت‌کردن؛ به وجود آوردن

tr. (hervorbringen); [hat]

مثال‌ ها:

تحقیقات نتیجه‌ای به‌دست‌نداد

die Untersuchung hat nichts ergeben

۲. معلوم‌شدن، نتیجه‌ای بدست‌آمدن/ حاصل‌شدن؛ نتیجه‌شدن؛ منتج شدن؛ برآمدن

sich ergeben (sich herausstellen, folgen)

مثال‌ ها:

در جریانِ بررسی معلوم شد/ این نتیجه به‌دست‌آمد که

bei der Prüfung hat sich ergeben, dass

از این امر (چنین) نتیجه می‌شود/ این نتیجه به‌دست‌می‌آید

daraus ergibt sich, dass

۳. پیش‌آمدن، بروزکردن، پیداشدن؛ به‌میان‌آمدن؛ ناشی شدن

sich ergeben (Problem, Diskussion usw.)

مثال‌ ها:

این امر مشکلاتِ سر به‌سرِ تازه‌ای پیش‌می‌آورد

daraus ergeben sich ganz neue Schwierigkeiten

در این صورت این سؤال پیش‌می‌آید/ به‌میان می‌آید که ... یا نه

es ergibt sich dann die Frage, ob

۴. تن‌دردادن (به)، تسلیم(ـِ چیزی) شدن

sich ergeben (in ein Schicksal usw.)

۵. تسلیم‌شدن

sich ergeben; (die Waffen strecken)

۶. (عمرِ) خود را وقفِ چیزی کردن؛ [نیز:] سرسپردۀ‌ کسی/ چیزی شدن؛ خود را سپردن به

sich ergeben (sich hingeben)