erfassen
transitiv۱. گیرکردن به [چیزی و کشیدهشدن]، رفتن زیرِ، افتادن در
erfasst werden (von einem Auto usw.); [hat]
مثال ها:
زیر ماشین رفتن
von einem Auto erfasst werden
۲. چیره/ مستولیشدن بر، (وجودِ کسی را) فراگرفتن؛ غرق در چیزی شدن؛ غلبه کردن
(ergreifen); [hat]
مثال ها:
ترس بر او مستولی شد
Angst erfasste ihn
۳. درککردن، متوجهِ چیزی شدن، پیبردن به، دستگیرِ کسی شدن، فهمیدن
(begreifen); [hat]
۴. [مشخصاتِ کسی یا چیزی را] ضبط کردن؛ جمع آوری کردن (در یک فهرست)؛ ثبت کردن
(statistisch usw.); [hat]
۵. گرفتن
(greifen, packen); [hat]
۶. شامل کردن؛ در نظر گرفتن
[hat]