entnehmen
transitiv۱.
+ Dat.
۲. برداشتن از؛ بیرونآوردن از؛ درآوردن
(herausnehmen); [hat]
از کیفِ خود اسکناسی برداشتن/ بیرونآوردن
seiner Brieftasche einen Geldschein entnehmen
۳. اخذکردن از؛ گرفتن از
(einem Buch usw.); [hat]
از کسی (برای آزمایش) خون گرفتن
jdm. Blut (Blutprobe) entnehmen
۴. دریافتن از، فهمیدن از؛ پیبردن به؛ معلوم/ روشنکردن؛ از چیزی برآمدن/ مستفادشدن؛ برداشت کردن
(erfahren, folgern); [hat]
چنانکه از نامۀ جنابِعالی برمیآید/ میتوان دریافت
wie ich (aus) Ihrem Schreiben entnehme
از گفتههایش چنین برمیآمد/ معلوم بود که
(aus) seinen Worten war zu entnehmen, dass
از توضیحاتش معلوم نمیشد/ توضیحاتش معلوم نمیکرد که... یا نه
seinen Ausführungen war nicht zu entnehmen, ob
نطقِ او مطلبِ چندانی بهدستنمیداد
aus seiner Ansprache war nicht viel zu entnehmen
از این مطلب چنین استنباط می کنم که ...
ich entnehme daraus, dass ...
از این مطلب می شود استنباط کرد که ...
daraus lässt sich entnehmen, dass ...