wort dictionary
FADE

einschlagen

transitiv/intransitiv

۱. کوبیدن (به)، زدن (به)، فروکردن (در)، با ضربه به داخل کوبیدن (میخ)

tr.; + in Akk. (Nagel usw.); [*][hat]

۲. شکستن، خردکردن

tr. (Tür, Schädel usw.)

مثال‌ ها:

(می‌زنم) دندانهایش را خرد می‌کنم

dem werde ich die Zähne einschlagen!

شیشه ی پنجره ای را شکستن

eine Fensterscheibe einschlagen

۳. توی تابه/ خمیر [و غیره] شکستن

tr. (Ei)

۴. خوردن (به)، برخورد/ اصابت‌کردن (به)؛ صاعقه زدن

itr.; + in Akk. (Bombe, Blitz usw.); [*][hat]

عبارات کاربردی:

این خبر مثل توپ صدا کرد

diese Nachricht schlug wie eine Bombe ein

۵. کسی را به‌بادِ کتک گرفتن

itr.; einschlagen auf Akk.

۶. موقتاً پیچیدن (در)؛ موقتاً بستن

tr.; + in Akk. (einpacken); [*][hat]

مثال‌ ها:

کتابی را جلد (روکش) کردن

ein Buch einschlagen

۷. به‌نشانۀ موافقت دست‌دادن با، قدَّش زدن [عا]

itr. (beim Handel)

مثال‌ ها:

دست بده، بزن قدش

schlag ein!

۸. درپیش‌گرفتن (راه؛ مسیر)، انتخاب‌کردن، رفتن از؛ اتخاذکردن

tr. (Weg usw.) auch fig.; [*][hat]

مثال‌ ها:

از راهِ جنوب/ جنگل رفتن، راهِ جنوب/ جنگل را درپیش‌گرفتن

den Weg nach Süden/ durch den Wald einschlagen

می‌خواهد چکاره بشود؟ چه شغلی را می‌خواهد انتخاب کند؟

welche Laufbahn will er einschlagen?

طریق نوینی در پیش گرفتن

einen neuen Kurs einschlagen

کاربر دیپلماتیک را در پیش گرفتن

die diplomatische Laufbahn einschlagen

دولت چه سیاستی را اتحاذ خواهد کرد؟

welche Politik wird die Regierung einschlagen?

به راه غلط رفتن

den falschen Weg einschlagen

۹. پیشرفت‌کردن، پیشرفت‌داشتن، کارِ کسی گرفتن

itr. (Erfolg haben)

۱۰. گرفتن

itr. (Produkt); [*][hat]

مثال‌ ها:

جنسِ تازه‌مان گرفت

unser neuer Artikel hat eingeschlagen

۱۱. توزدن؛ (به داخل) پیچیدن

tr. (Ärmel, Saum usw.); [*][hat]

مثال‌ ها:

حاشیه (لباس) را تو دادن

einen Saum einschlagen

۱۲. [به‌سمتی]گرداندن، پیچاندن، چرخاندن

tr. (Räder, Steuer)