wort dictionary
FADE

einmal

۱. یک بار، یک دفعه، یک مرتبه؛ یک

مثال‌ ها:

روزی یک بار، یک بار در روز

einmal am Tag (einmal pro Tag)

یک بار می‌گویی بله یک بار نه، اول می‌گویی بله بعد می‌گویی نه

einmal sagst du Ja, dann sagst du Nein

یک بلیتِ یکسره برای فرانکفورت

einmal einfach Frankfurt

یک ضربدر یک مساوی است با یک، یک یکی یکی [عا]

einmal eins ist eins

یک بار در هفته

einmal in der Woche

عبارات کاربردی:

یک بار و برای همیشه به تو می گویم

ich sage es dir einmal für allemal

یک شب که هزار و یک شب نمی شود

einmal ist keinmal

۲. یک بارِ دیگر، دوباره، باز، باز هم، یک دفعۀ دیگر، دو مرتبه [عا]

noch einmal (zum zweiten Mal)

مثال‌ ها:

یک بارِ دیگر سعی کن

versuch's noch einmal

۳. دو برابر، دو مقابل [عا]؛ دو چندان

noch einmal so ... (doppelt so)

مثال‌ ها:

دو برابرِ سنِ تو را دارد

er ist noch einmal so alt wie du

خرجش دو برابر/ دو چندان شد، دو برابرِ این مقدار خرج‌برداشت

das hat noch einmal so viel gekostet

۴. یک‌دفعه، یک‌مرتبه؛ ناگهان، یکهو [عا]؛ یک باره؛ [نیز:] با هم، در آنِ واحد، یک‌جا، هم زمان

auf einmal

مثال‌ ها:

ناگهان/ یک‌دفعه چراغ خاموش شد

auf einmal ging das Licht aus

همه با هم/ یک‌دفعه آمدند

sie kamen alle auf einmal

من نمی‌توانم همۀ کارها را با هم/ یک‌دفعه انجام بدهم

ich kann nicht alles auf einmal tun

همه با هم

alle auf einmal

۵. یک وقتی، (یک) روزی، روزگاری؛ زمانی؛ سابقا

temp.

مثال‌ ها:

یک وقتی از این کارش پشیمان خواهدشد

das wird er einmal bereuen

یک وقتی سری به‌ما بزنید؛ یک وقتی بیایید پیش ما

kommen Sie doch einmal zu uns!

یک وقتی وضعش بهتر از امروز بود

es ging ihm einmal besser als heute

تا به‌حال آنجا بوده‌اید؟

waren Sie schon einmal dort?

یکی بود یکی نبود (غیر از خدا هیچ کس نبود)، روزی بود روزگاری بود یک پادشاهی بود ...

es war einmal ein König ... (im Märchen)

قبلا هم (تا به حال) در پاریس بودید؟

waren Sie schon einmal in Paris?

روزی از روزها که من در تهران بودم ...

als ich einmal in Teheran war ...

۶. حتی، هم

nicht einmal

مثال‌ ها:

مرا حتی نگاه (هم) نکرد

er hat mich nicht einmal angesehen!

او حتی خداحافظ هم نگفت

er hat nicht einmal "auf Wiedersehen" gesagt

حتی سواد خواندن و نوشتن را هم ندارد

nicht einmal lesen und schreiben kann er

هنوز که هنوز است یک دانه سیگار هم نکشیده ام

bis jetzt habe ich nicht einmal eine Zigarette geraucht

یک تشکر خشک و خالی هم نکرد

sie sagte nicht einmal "danke"

۷. دیگر

(halt, eben)

مثال‌ ها:

(دنیا) همین است دیگر!

so liegen die Dinge (nun) einmal

من همینم دیگر، این طور بار آمده‌ام دیگر

ich bin nun einmal so

اینطوری است دیگه!؛ کاریش نمی شود کرد!

das ist nun einmal so!

۸. فعلاً، اول

erst einmal

۹. (یک) ... _ی؛ ببینم؛ هم

verstärkend

مثال‌ ها:

ممکن است من هم (یک) چیزی بگویم؟

darf ich auch einmal etwas sagen?

ممکن است (این را) یک امتحانی بکنم؟ (اجازه دارم من هم یک بار آزمایش کنم؟)

darf ich das einmal probieren? (darf ich auch einmal probieren?)

بیا اینجا ببینم

komm einmal her!

آن کتاب را بده ببینم

gib mir doch einmal das Buch!

باز هم حق با او بود

er hat wieder einmal recht gehabt