einfangen
transitiv۱. (دوباره) گرفتن؛ (دوباره) دستگیرکردن؛ به چنگ آوردن
(Hund, Verbrecher usw.); [*][hat]
۲. بهدستدادن، نشاندادن، منعکسکردن؛ بازگو/ بیانکردن؛ تصویر کردن
(Stimmung, Milieu usw.); [*][hat]
۳. سرایت دادن (بیماری)
[*][hat]
مثال ها:
به یک بیماری (مسری) دچار شدن
sich eine Krankheit einfangen
۴. سیلی خوردن
sich eine Ohrfeige einfangen