wort dictionary
FADE

einbringen

transitiv

۱. جمع‌کردن (و آوردن به)

+ in Akk. (Emte usw.); [*][hat]

۲. تسلیم‌کردن، ارائه‌دادن؛ طرح‌کردن؛ (لایحه ای را در مجلس) مطرح کردن

(Gesetzesvorlage, Klage usw.); [*][hat]

مثال‌ ها:

لایحه‌ای تسلیمِ پارلمان کردن/ به‌پارلمان تسلیم‌کردن

einen Antrag im Parlament einbringen

طرح قانونی ارائه کردن

eine Gesetzesvorlage einbringen

یک درخواست رأی عدم اعتماد ارائه کردن

einen Mißtrauensantrag einbringen

۳. (نفع/ منفعت/ صرف) داشتن (برای)، چیزی عاید (ـِ کسی) کردن، صرف‌کردن/ صرفیدن (برای)؛ به‌صرفه(ی کسی) بودن؛ سود آوردن

(jmdm.) etwas einbringen (Gewinn usw.); [*][hat]

مثال‌ ها:

این معامله برایم خیلی فایده داشت

das Geschäft hat mir viel eingebracht

۴. باعثِ/ موجبِ چیزی شدن؛ آوردن برای، نصیبِ کسی کردن؛ به‌همراه/ به‌دنبال‌داشتن برای؛ ثمر دادن؛ چیزی برای کسی در پی داشتن

jmdm. etwas einbringen (Ruf usw.); [*][hat]

۵. جبران‌کردن

(Verlust, Zeit usw.); [*][hat]

مثال‌ ها:

خسارت را جبران کردن

den Verlust wieder einbringen

۶. سرمایه گذاشتن (در)؛ با خود بردن (به)، (به عنوان جهیزیه) با خود آوردن (به)

+ in Akk. (Kapital usw.); [*][hat]

۷. درمیان‌گذاشتن (با)، مطرح‌کردن (در)

+ in Akk. (seine Gefühle, Probleme usw.)

۸. سهم‌داشتن (در)، مؤثربودن (در)، مؤثرواقع‌شدن (در)

+ in Akk. (beitragen zu)

مثال‌ ها:

سهمِ بزرگی داشتن در، بسیار مؤثربودن در

viel einbringen in

تشریکِ مساعی کردن، همکاری‌کردن؛ از خود مایه‌گذاشتن [عا]

auch * sich einbringen