wort dictionary
FADE

ein

Indefinitpronomen

۱. یکی؛ یک‌ نفر؛ کسی؛ آدم؛ این (یکی)؛ هر کدام؛ هر

( => eins)

مثال‌ ها:

یکی از ما، یک نفر از ما

einer von uns

یکی از هدفهای اصلیِ ما

ein(e)s unserer Hauptziele

با یکی از دوستانم

mit einem meiner Freunde

اینجا کسی/ یکی هست که ...؟

ist hier einer, der ...? ugs.

مگر ممکن است آدم/ کسی اینقدر نادان باشد!

wie kann einer so unklug sein! ugs.

این کار آدم را به‌شک می‌اندازد

das macht einen stutzig

هر طور که آدم دلش بخواهد

wie es einem gefällt

یکی پس از دیگری، یکی‌یکی [عا] (به نوبت)

einer nach dem anderen [verließ den Raum]

کاری را یکی پس از دیگری/ یکی‌یکی/ دانه به‌دانه انجام‌دادن

etwas eins nach demanderen erledigen

این به‌آن کمک می‌کند آن به‌این، هر کدام به‌دیگری کمک می‌کند

sie helfen einer dem anderen

یکی می‌آید دیگری می‌رود، این (یکی) می‌آید و (آن) یکی می‌رود

der eine kommt, der andere geht

نه این آن را می‌شناخت و نه آن این را؛ هیچ کس هیچ کس را نمی‌شناخت

der eine kannte den anderen nicht

نه این و نه آن، هیچ کدام، هیچ کدامش

weder das eine noch das andere

به (هر) نحوی

auf die eine oder andere Weise

عده‌ای موافق بودند عده‌ای (دیگر) مخالف

die einen waren dafür, die anderen dagegen

آن ها به آدم کمک نمی کنند

sie helfen einem nicht

یکی از دوستانم

einer meiner Freunde

فقط یک نفر در امتحان قبول شده است

nur einer hat die Prüfung bestanden

یک چیز دیگه قبل از اینکه یادم برود

nach eins, bevor ich's vergesse

یک چیزی باید (می خواهم) به تو بگویم

eins muss ich dir sagen

عبارات کاربردی:

عده‌ای ... عده‌ای (دیگر)، بعضی ... بعضی (دیگر)، برخی ... برخی (دیگر)، کسانی ... کسانی (دیگر)، بعضیها ... بعضیها [عا]

die einen ... die anderen

عجب آدمی هستی!

du bist mir einer!

بعضی این طور می گویند و بعضی درست برعکسش را

die einen sagen so, die anderen gerade das Gegenteil

پسرش همه چیز اوست

der Sohn ist sein ein und alles