wort dictionary
FADE

eilen

intransitiv

۱. به سرعت/ با عجله رفتن؛ شتافتن، شتابان رفتن، بشتاب رفتن، دوان‌دوان رفتن (به)، دوان‌دوان خود را رساندن (به)؛ عجله کردن

itr., ist (irgendwohin)

مثال‌ ها:

به سرعت خود را به‌پلیس رساندن

zur Polizei eilen

به کمکِ کسی شتافتن/ دویدن

jmdm. zu Hilfe eilen

با شتاب به خانه رفتن

nach Hause eilen

عبارات کاربردی:

عجله کارِ شیطان است!؛ آهسته برو همیشه برو!

eile mit Weile Sprichw.

۲. فوریت‌داشتن، فوری/ فوتی/ عاجل‌بودن؛ عجله‌داشتن؛ واجب/ حیاتی‌بودن

itr.; etwas eilt; es eilt

مثال‌ ها:

فوری است! (روی نامه ها یا سفارشات)

eilt! (Aufschrift)

این کار فوریت ندارد/ عجله ندارد/ واجب نیست؛ عجله ای در آن نیست

es eilt nicht; damit eilt es (noch) nicht

موضوع ضروری است

die Sache eilt