durchfallen
intransitiv۱. رد/ رفوزه شدن (در)؛ مردود شدن (در امتحان)
im Examen; [*][ist]
مثال ها:
(کسی را) رد/ رفوزه/ مردود کردن
(jdn.) durchfallen lassen
در امتحان مردود شدن
in (bei) der Prüfung durchfallen
۲. با شکست مواجه/ روبرو شدن، مورد استقبال قرار نگرفتن، با عدم موفقیت روبرو شدن
Film usw.; [*][ist]
۳. رای نیاوردن، انتخاب نشدن، شکست خوردن، باختن
bei einer Wahl; [*][ist]
۴. ریختن/ به زمین ریختن (از لای/ از میان)؛ (پایین) افتادن
Durchfallen durch (herunterfallen)