deshalb
kausal۱. این است که، از این رو، به این علت/ دلیل، از این جهت؛ از این بابت، از این حیث؛ به این خاطر؛ به خاطر این؛
مثال ها:
... این بود که نتوانست بیاید
[er war krank,] deshalb konnte er nicht kommen
(درست) به همین علت؛ درست به همین خاطر
eben deshalb
از این بابت نگران نباش، غضه اش را نخور
mach dir deshalb keine Sorge
از این رو... که
deshalb..., weil
من به خاطر این به اینجا آمده ام چون که می خواستم با تو صحبت کنم
ich bin deshalb hergekommen, weil ich dich sprechen wollte