desertieren
intransitiv۱. ترک خدمت کردن، ترک وظیفه کردن
[Politik]; [ist]
۲. (از میدان؛ از جبهه) فرار کردن؛ به دشمن پناه بردن
[ist]
مثال ها:
او به سوی دشمن گریخته است (به دشمن پناه آورده است)
er ist zum Feind desertiert
۱. ترک خدمت کردن، ترک وظیفه کردن
[Politik]; [ist]
۲. (از میدان؛ از جبهه) فرار کردن؛ به دشمن پناه بردن
[ist]
او به سوی دشمن گریخته است (به دشمن پناه آورده است)
er ist zum Feind desertiert