wort dictionary
FADE

darum

kausal

۱. (به) دور آن، دورادور آن؛ اطراف آن

lok.

۲. در این مورد؛ از این بابت؛ بر سر آن

مثال‌ ها:

احتیاجی نیست در این مورد/ از این بابت نگران نباش

darum brauchst du keine Sorgen zu machen

واقعا می خواهید بر سر این موضوع با هم دعوا کنید؟

wollte ihr euch wirklich darum streiten?

از این بابت نگران نباش!

mach dir darum keine Sorgen!

درست به همین خاطر!

eben darum!

من در این مورد از او خواهش کرده ام

ich habe ihn darum gebeten

۳. این است که، از این رو، به این علت، به این دلیل، بدین جهت، بدین خاطر

deshalb

مثال‌ ها:

این است که اوقاتش انیقدر تلخ است

darum ist er auch so schlecht gelaunt

من این کار را به این دلیل کردم که

ich habe es darum getan, weil

او محتاط بود ولی با وصف این بزدل نبود

er war vorsichtig, aber darum doch nicht feige

مقصود من این است (سعی من بر این است) که این (موضوع) را برایتان توضیح بدهم

es geht mir darum, Ihnen das klarzumachen