darstellen
transitiv۱. نشان دادن؛ تصویر/ مجسم کردن
tr. (bes. künstlerisch); [hat]
در پیکره های خود شور زندگی را نشان دادن. تصویر کردن
mit seinen Plastiken die Lebensfreunde darstellen
این تابلو چه را می خواهد نشان بدهد؟
was soll dieses Bild darstellen?
۲. نقش کسی را بازی/ ایفا کردن، نقش کسی را بر عهده داشتن؛ بازی کردن؛ رل ... را بازی کردن (تئاتر)
tr.; [hat]
۳. بیان کردن، شرح دادن، توصیف کردن؛ ترسیم کردن؛ [نیز:] جلوه/ نشان دادن، نمایاندن؛ نمایش دادن؛ تشریح کردن
tr. (schildern); [hat]
مطلبی را بتفصیل/ به نحو بی نظرانه ای بیان کردن
etwas ausführlich/ objetiv darstellen
سعی کرد قضیه را طوری جلوه دهد انگار که
er versuchte die Sache so darzustellen, als ob
هندسه ی ترسیمی
darstellende Geometrie
۴. (به معنی چیزی) بودن؛ به منزله/ در حکم/ به مثابه چیزی بودن، حکم چیزی را داشتن؛ تشکیل دادن
tr. (bedeuten, sein)
معنی این علامت چیست؟ این علامت یعنی چه/ چه معنی می دهد؟
was stellt dieses Zeichen dar?
(به منزله) پیشرفت بزرگی بودن
einen großen Fortschritt darstellen
برای خودش آدمی است/ کاره ای است/ دک و پوزی دارد
er stellt etwas dar
۵. به نظر (کسی) آمدن/ رسیدن، نمودن؛ دیدن
sich (jmdm) darstellen (erscheinen)
جریان به نظر من بسیار بغرنج می آمد
mir stellt sich die Sache sehr verwickelt dar
آن طور که من این مساله را می بینم...
so, wie sich das Problem mir darstellt, ...
۶. معلوم شدن
sich darstellen (sich herausstellen)
قضیه از قرار معلوم دشوار تر از آن بود که انتظار می رفت
die Sache sellte sich schwieriger dar als erwartet
معلوم شد که شخص بسیار خبره ای است
er stellte sich als hervorragender Kenner dar
۷. ساختن، تولید کردن
tr; (herstellen)
۸. توضیح دادن
[Politik]
خطر برای امنیت ایجاد می کند
eine Bedrohung der Sicherheit darstellen