daniederliegen
intransitiv۱. کساد بودن؛ راکد ماندن
Handel usw.
مثال ها:
به کار نبردن، استفاده کردن از؛ عاطل و باطل گذاشتن
daniederliegen lassen
۲. (بیمار و) بستری بودن
krank sein
مثال ها:
به ذات الریه مبتلا و بستری بودن
an einer Lungenentzündung daniederliegen