wort dictionary
FADE

da sein

intransitiv

۱. [در جایی] بودن؛ آمدن؛ رسید

anwensend, vorhanden sein

مثال‌ ها:

کسی اینجاست؟ کسی هست؟

ist jemand da?

در این وقت روز هیچ وقت [در خانه، در دفترش] نیست

zu dieser Tageszeit ist er nie da

آقای دکتر مولی هستند/ تشریف دارند؟

ist Herr Dr. Müller da?

عده کمی آمده بودند/ آنجا بودند

ea waren wenig Leute da

کی می توانید اینجا باشید؟ کی می توانید بیایید؟

wann können SIe da sein?

نامه رسان آمده است؟

war der Briefträger schon da?

برای من نامه آمده/ رسیده است

ist Post für mich da?

کی می رسیم؟

wann sind wir da?

پول برای آن است که آدم خرجش کند

Geld ist dazu da, dass man es ausgibt

دیگر نان نداریم، نانمان تمام شده است

es ist kein Brot mehr da

۲. برگشتن

wieder da sein

مثال‌ ها:

همین آلان بر می گردم

ich bin gleich wieder da

۳. بی سابقه

noch nie da gewesen

مثال‌ ها:

چنین چیزی بی سابقه است/ کاملاً تازگی دارد

so etwas ist noch nie da gewesen

۴.

=> da