bringen
transitiv۱. آوردن (برای)؛ بردن (برای)
(jmdm.) etwas bringen; [hat]
بی زحمت یک قهوه برایم بیاورید
bringen Sie mir bitte einen Kaffee
نامه ها را به پستخانه بردن
die Briefe zur Post bringen
کتابها را پیش شما بیاورم یا پیش او ببرم
soll ich die Bücher zu Ihnen bringen oder zu ihm?
بگو یک صندلی برایت بیاورند
lass dir einen Stuhl bringen
خبر ناگواری برایتان دارم/ آورده ام
ich bringe Ihnen eine traurige Nachricht
تازه چه خبر؟
was bringen Sie Neues?
کسی را به بیمارستان/ به پاسگاه پلیس بردن
jmdn. ins Krankenhaus/ auf die Polizei bringen
برای کسی چیزی آوردن
jdm. etwas bringen
۲. رساندن، همراه کسی رفتن؛ همراه کسی آمدن؛ همراهی کردن
begleiten; [hat]
کسی را به خانه/ به ایستگاه رساندن
jmdn. nach Hause/ bis zur Haltestelle bringen
تا اتومبیل/ تا در خانه همراهتان می آیم
ich bringe Sie zum Wagen/ bis vor die Haustür bringen
مجروحی را به بیمارستان رساندن
einen Verletzten ins Krankenhaus bringen
او مرا به خانه رسانده است
er hat mich nach Hause gebracht
مهمان را به ایستگاه راه آهن رساندن
den Gast zum Bahnhof bringen
۳. کشاندن؛ فرستادن؛ انداختن؛ دچار چیزی کردن؛ آوردن؛ کردن؛ باعث/ موجب شدن
veranlassen; oft als Funktionsv.; [hat]
سر و صدا او را به کنار پنجره کشاند
der Lärm brachte ihn ans Fenster
صحبت را به موضوع دیگری کشاندن؛ موضوع صحبت را عوض کردن
das Gespräch auf ein anderes Thema bringen
کسی را به این فکر/ به این صرافت/ به فکر این انداختن (که)
jmdn. auf die Idee bringen (etwas zu tun)
جان کسی را به خطر انداختن؛ کسی را در معرض خطر قرار دادن
jmdn. in Gefahr bringen
کسی را به وضع دشوار دچار کردن/ به مخمصه انداختن
jmdn. in eine schwierige Lage bringen
ماهواره را به مداری انداختن/ فرستادن
den Satelliten in eine Umlaufbahn bringen
کسی را به حرف آوردن
jmdn. zum Reden bringen
کسی را خنداندن، کسی را (به) خنده انداختن
jmdn. zum Lachen bringen
چیزی را متوقف کردن/ نگهداشتن/ (وا) یستاندن
etwas zum Stehen/ Halten bringen
کسی را دوباره به خود آوردن
jmdn. wieder zu sich bringen auch fig.
تو مرا به این فکر انداختی
du hast mich auf diese Idee gebracht
هیچ چیز نمی تواند او را از خود بیخود کند
nichts kann ihn aus der Fassung bringen
کسی را دستپاچه (شرمنده) کردن
jdn. in Verlegenheit bringen
به فعالیت واداشتن
in Bewegung bringen
صحبت چیزی را به میان کشیدن
etwas ins Gespräch bringen
کسی را به گریه انداختن
jdn. zum Weinen bringen
اظهار نمودن؛ بیان کردن
zum Ausdruck bringen
به پایان رساندن
zu Ende bringen
بچه به دنیا آوردن
ein Kind zur Welt bringen
بچه ها را خواباندن
die Kinder zu Bett (ins Bett) bringen
متحد کردن؛ جمع کردن
unter einen Hut bringen
کسی را به قتل رساندن
jdn. ums Leben bringen
چیزی را مرتب کردن (نظم دادن)
etwas in Ordnung bringen
موتوری را به کار انداختن
einen Motor in Gang bringen
از رازی پرده برداشتن
ein Geheimnis ans Licht (an den Tag) bringen
چیزی را سر و سامان دادن؛ چیزی را برقرار کردن
etwas zustande bringen
راجع به چیزی گفتگو کردن؛ موضوعی را مطرح کردن
etwas zur Sprache bringen
کار کسی را به زندان کشاندن؛ کسی را به زندان انداختن/ فرستادن
jmdn. ins Gefängnis bringen
کاری را به آخر رساندن/تمام کردن؛ از کاری خلاص شدن؛ چیزی را به پایان رساندن؛ کاری را پشت سر گذاشتن
etwas hinter sich Akk. bringen
کاری کردن که کسی... [عا]، کسی را (به نحوی) به کاری حاضر کردن
jmdn. dahin bringen, dass ...
کسی را وادار کردن/ واداشتن به اینکه، کاری کردن که کسی...[عا]؛ موجب این شدن که کسی ...
jmdn. dazu bringen, dass ...
چیزی را به دست آوردن؛ چیزی را تصاحب کردن، چیزی را صاحب/ مالک شدن
etwas an sich Akk. bringen
۴. پخش کردن؛ نشان. نمایش دادن؛ اجرا کردن؛ انتشار دادن، درج کردن، نوشتن؛ داشتن؛ دادن
Konzert, Bericht usw.; [hat]
برنامه دوم چیزی تازه ای ندارد/ پخش نمی کند/ نشان نمی دهد
das zweite Programm bringt nichts Neues
اخبار را پخش کردن
die Nachrichten bringen
نمایشنامه ای از برشت (نشان) دادن/ اجرا کردن
ein Stück von Brecht bringen
مقاله کوتاهی منتشر کردن درباره
einen kurzen Artikel bringen über Akk.
ساعت ده اخبار پخش می کنیم
um 10 Uhr bringen wir Nachrichten
امشب در تلویزیون یک فیلم جالب نمایش می دهند
das Fernsehen bringt heute Abend einen interessanten Film
۵. داشتن (برای)، عاید (کسی) کردن؛ عایدی داشتن (برای)
(jmdm.) etwas bringen (einbringen); [hat]
سود هنگفتی داشتن
hohen Gewinn bringen
نمی صرفد، صرف نمی کند، چیزی (تویش) ندارد؛ فایده نمی کند؛ این کار فایده ای ندارد!
das bringt nichts! ugs.
۶. به بار آوردن (برای)؛ آوردن (برای)؛ ایجاد کردن (برای)؛ مایه چیزی بودن
(jmdm.) ewtas bringen (zur Folge haben); [hat]
تلفات به بار آوردن
Verlust bringen
برایمان خوشبختی می آورد
das bringt uns Glück
ایجاد ناراحتی کردن
Ärger bringen
مایه افتخار بودن
Ehre bringen
برای کسی شانس آوردن
jdm. Glück bringen
۷. اقتضا/ ایجاب کردن، لازم آوردن؛ به همراه/در پی/ به دنبال داشتن، توام بودن با
mit sich bringen
سن او اقتضا می کند که
sein Alter bringt es mit sich, dass
خطرات جدی به همراه داشتن
ernste Gefahren mit sich bringen
چیزی را به دنبال (در پی) داشتن
etwas mit sich bringen
۸. چیزی را کسب کردن؛ کاره ای شدن، به جایی رسیدن، پیشرفت/ ترقی کردن، پیش رفتن
es zu etwas bringen; [hat]
توانسته است (در زندگی) آبرو و حیثیت فراوانی کسب کند
er hat es (im Leben) zu hohem Ansehen gebracht
تا سمت مدیریت هم پیش خواهد رفت
er bringt es bis zum Direktor
کاره ای نخواهد شد
er wird es zu nichts bringen
۹. رسیدن به؛ آوردن؛ کسب کردن
es auf Akk. etwas bringen
سنش به نود سالگی هم رسیده است
er hat es (bis) auf neunzig Jahre gebracht
هشت امتیاز آوردن/ کسب کردن
es auf acht Punkte bringen
۱۰. چیزی را از کسی سلب کردن؛ چیزی را به کسی حرام کردن؛ چیزی را از کسی گرفتن (از دست کسی خارج کردن؛ از چنگ کسی درآوردن)؛ کسی را از چیزی محروم کردن
jmdn. um etwas bringen; [hat]
باعث شد که تمام پس انداز هایشان برباد برود
er hat sie im ihre gessamten Ersparnisse gebracht
آبرو (و حیثیت) کسی را ریختن/ بردن، شهرت کسی را بر باد بردن
jmdn. um seinen guten Ruf bringen
سر و صدا خواب را بر او حرام کرد/ از او سلب کرد
der Lärm brachte siw um den Schalf
حق کسی را ضایع کردن
jdn. um sein Recht bringen
۱۱. دلم نیامد، نتوانستم
sich brachte es nicht über mich/ übers Herz
دلم نمی آید این کار را انجام بدهم؛ نمی توانم این کار را انجام بدهم
ich kann es nicht über mich bringen
۱۲. از پس کاری بر آمدن؛ حریف کاری شدن؛ ترتیب کاری را دادن
schaffen
قادر نبودن؛ نتوانستن؛ (از کسی) برنیامدن
es nicht über sich bringen