bremsen
intransitiv۱. ترمز گرفتن، ترمز کردن
[hat]
مثال ها:
ناگهان/ بشدت ترمز گرفتن
scharf bremsen
۲. نگهداشتن، متوقف کردن؛ [نیز:] سرعت چیزی را کم کردن
tr. (Auto usw.); [hat]
۳. محدود کردن؛ جلو چیزی را گرفتن، متوقف کردن؛ کندکردن؛ مهار کردن؛ جلوگیری کردن؛ کاستن
tr. (einschränken, hemmen); [hat]
مثال ها:
مخارج را باید محدود کرد، جلو مخارج را باید گرفت
die Ausgaben müssen gebremst werden
جلو ورود کارگران خارجی را گرفتن
den Zuzug ausländischer Arbeiter bremsen
مخارج را تقلیل دادن
mit den Ausgaben bremsen
۴. جلو کسی را گرفتن
tr.; jmdn. bremsen (zurückhalten); [hat]
مثال ها:
کسی جلویش نبود، نمی شد جلویش را گرفت
er war nicht zu bremsen