blinzeln
intransitiv۱. (چیزی را) بزحمت/ کورمکوری نگاه کردن [چون نورش چشم را می زند]؛ چشم را نیمه بسته نگهداشتن (در مقابل اشعه ی آفتاب یا از خستگی)
in die Sonne, ins Licht usw.; [hat]
۲. چشمک زدن (به)
jmdm. mit den Augen blinzeln (als Zeichnen)
۳. پلک زدن
[hat]