wort dictionary
FADE

bleiben

intransitiv

۱. ماندن؛ باقی ماندن؛ باقی بودن

[ist]

مثال‌ ها:

در خانه ماندن

zu Hause bleiben

پیش کسی ماندن

bei jmdm. bleiben

چقدر دیگر اینجا می مانی/ اینجا هستی؟

wie lange bleibst du noch hier?

من بیشتر از این نمی توانم بمانم

ich kann nicht länger bleiben

پس چرا نمی آیید؟ (کجایی؟؛ چرا نمی آیی؟)

wo bleiben Sie denn? (wo bleibst du denn?)

پیش/ بین خودمان بماند (به کسی نگو؛ به کسی نگویید)

das bleibt unter uns

(به کسی) وفادار ماندن

(jdm.) treu bleiben

این وضع ممکن نیست همین طور (باقی) بمانید

das kann nicht so bleiben

همان آدمی است که بود، (در این بین) تغییری نکرده است

er ist derselbe geblieben

مجازات نشدن، بی کیفر ماندن

unbestraft bleiben

سالم ماندن، زخمی نشدن، آسیب ندیدن

unverletzt bleiben

تغییر نکردن

unverändert bleiben

(همچنان) جوان ماندن

jung bleiben

خونسرد ماندن؛ تکان نخوردن

ruhig bleiben

تنها امیدی که برایمان (باقی) می ماند

die einzige Hoffnung, die uns noch bleibt

چاره ای نداشتم/ برایم باقی نمانده بود

mir blieb keine andere Wahl

گوشی خدمتتان (پای تلفن)!

bleiben Sie bitte am Apparat!

بیدار ماندن

wach bleiben

این (مطلب) در نظر گرفته نمی شود

das bleibt außer Betracht

زنده ماندن

am Leben bleiben

انجام ندادن؛ ترک کردن؛ دست کشیدن (از)

bleiben lassen

سیگار را ترک کردن

das Rauchen bleiben lassen

عبارات کاربردی:

همین که گفتم! والسلام! [نیز:] باشد! قبول!

es bleibt dabei!

۲. برنگشتن از، باقی بودن بر سر، ایستادن پای/ سر [عا]؛ خارج نشدن از

bei seiner Meinung usw.; [ist]

مثال‌ ها:

از موضوع (مطلب) دور/ خارج نشوید

bleiben Sie bei der Sache!

حقیقت را نگفتن، دروغ گفتن

nicht bei der Wahrheit bleiben

سر قول خود ایستادن

bei seinem Wort bleiben