wort dictionary
FADE

blau

Adjektiv

۱. آبی (رنگ)؛ کبود؛ زاغ

Farbe

عبارات کاربردی:

ماهی قزل آلای پخته شده در آب و نمک و سرکه

Forelle blau

بدون مقصد خاصی، بی هدف؛ الکی [عا]

ins Blaue

۲. کبود

blutunterlaufen

مثال‌ ها:

لکه های کبود (اثر ضربه روی بدن)

blaue Flecken

از سرما کبود شدن (بودن)

blau vor Kälte sein

۳. لول، پاتیل، کله پا، سیاه مست

scherzh. (betrunken)

Grammatik

POSITIVblau
KOMPARATIVblauer
SUPERLATIVam blausten / blauesten