betreiben
transitiv۱. دنبال کردن، به دنبال چیزی بودن؛ پرداختن (به کاری)؛ کردن
Sport, usw.; [hat]
با عشق و علاقه به تحصیل پرداختن/ تحصیلات خود را دنبال کردن
sein Studium mit Eifer betreiben
سیاست خارجی واقع بینانه ای را دنبال کردن
eine realistische Außenpolitik betreiben
ورزش کردن
Sport betreiben
۲. اشتغال داشتن به (حرفه)، انجام دادن
Gewerbe usw.; [hat]
کاسبی کردن
ein Geschäft betreiben
۳. داشتن (و گرداندن/ اداره کردن)
Fabrik, Pensioin usw.; [hat]
۴. به کار انداختن
Maschine usw.; [hat]
با (نیروی) برق کار کردن/ به کار افتاده
mit Strom betrieben werden
ماشین به وسیله ی بنزین کار می کند
das Auto wird mit Benzin betrieben
۵. به تشویق
auf betreiben von (...hin)
به تحریک (به تشویق) کسی
auf jds. Betreiben
۶. اداره کردن؛ اجرا کردن
[hat]
۷. مدیریت نگهداشت
[Facility mangement]
۸. مشغول بودن
[hat]