wort dictionary
FADE

bestehen

intransitiv

۱. بودن، وجود داشتن، موجود بودن؛ برقرار/ حاصل بودن

itr. (existieren, sein); [hat]

مثال‌ ها:

تفاوتهای آشکاری بود بین، فرقهای زیادی با هم داشتن

große Unterschiede bestehen zwischen

در این مورد تردیدی نیست؛ تردیدی در آن نیست!

darüber besteht kein Zweifel

میان آنان تفاهم کامل برقرار بود

zwischen ihnen bestand ein gutes einvernehmen

هنوز مدت زیادی از تاسیس آن شرکت نیم گذرد

die Firma besteht noch nicht lange

از آغاز تشکیل جمهوری فدرال

seit Bestehen der Bundesrepublik

مانعی (وجود) ندارد

es bestehen keine Bedenken

امکان این هست که ...

es besteht die Möglichkeit, dass ...

این خطر وجود دارد که ...

es besteht die Gefahr dass, ...

دوام داشتن؛ ماندن؛ برقرار بودن

bestehen bleiben

۲. متشکل/ مرکب بودن از، تشکیل شدن از؛ عبارت بودن از، بودن؛ داشتن، دارای چیزی بودن

itr.; bestehen aus; [hat]

مثال‌ ها:

اعضای کابینه فقط مرد بودند، کابینه فقط متشکل از مردها بود

die Regierung bestand nur aus Männern

غذایشان (عبارت از) آب و نان است

ihre Nahrung besteht aus Wasser und Brot

زندگیشان کار است و بس

sein Leben besteht nur aus Arbeit

آب مرکب از چیست/ از چه ترکیب شده است؟

woraus besteht Wasser?^

یکپارچه از سنگ بودن

aus einem einzigen Stein bestehen

سال دوازده ماه دارد

das Jahr besteht aus zwölf Monaten

مجلس / اجتماع مشتمل است بر

die Versammlung besteht aus

این شیء از لاستیک، چوب و نقره تشکیل می شود

dieser Gegenstand besteht aus Gummi, Holz, Silber

۳. بودن، عبارت بودن از

itr.; bestehen in Dat.

مثال‌ ها:

مشکل اینجاست که/ در این است که

das Problem besteht darin, dass/ darin, zu...

وظیفه او (عبارت از) انجام مکاتبات است

seine Aufgabe besteht in der Erledigung der Korrespondenz

مزیتش در چیست؟

worin besteht der Vorteil?

اشکال کار در این است که ...

die Schwierigkeit besteht darin, dass ...

۴. اصرار داشتن که، اصرار ورزیدن که، مصر بودن در اینکه، پافشاری کردن در اینکه،‌ خواستار چیزی بودن، خواستن که؛ نگذاشتن از؛ مقاومت کردن

itr.; bestehen auf Dat.; [hat]

مثال‌ ها:

اگر اصرار داری (که)

wenn du darauf bestehst (dass)

اصرار دارد که/ خواستار آن است که مفاد قراداد رعایت شود

er besteht auf der Erfüllung des Vertrages

(به هیچ وجه) از حق خود نگذشتن، حق خود را خواستن

auf seinem Recht bestehen

در خواسته خود اصرار می کنم، می ورزم

ich bestehe auf meiner Forderung

او روی درخواست خود پافشاری می کند

er besteht auf seiner Forderung

۵. از عهده چیزی برآمدن، (با موفقیـت) گذراندن، موفق/ قبول شدن در

tr. (Prüfung usw.); [hat]

مثال‌ ها:

پس از (کسب) موفقیت در امتحان، پس از گذراندن امتحان

nach bestandener Prüfung

در یک امتحان قبول شدن

eine Prüfung bestehen

۶. پیروز شدن در، پیروز به در آمدن از

tr. (Kampf usw.)

۷. از سرگذراندن، پشت سر گذاشتن، گذشتن از،‌ جان به در بردن از

tr. (Abenteuer, Gefahr usw.)

۸. انتظار/ توقع کسی را برآوردن، رضایت کسی را فراهم آوردن

itr.; vor jmdm. bestehen